عشق یعنی نیش را نوشین کنی

عشق یعنی این که انگوری کنی

عشق یعنی این که زنبوری کنی

عشق یعنی مهربانی در عمل

خلق کیفیت به کندوی عسل

عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

عشق یعنی یک نگاه آشنا

دیدن افتادگان در زیر پا

عشق یعنی تنگ بی ماهی شده

عشق یعنی ماهی راهی شده

عشق یعنی مرغ های خوش نفس

بردن آنها به بیرون از قفس

عشق یعنی جنگل دور از تبر

دوری سرسبزی از خوف و خطر

عشق یعنی از بدی ها اجتناب

بردن پروانه از لای کتاب

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

ای توانا ناتوان عشق باش

پهلوانا پهلوان عشق باش

عشق یعنی تشنه ای خود نیز اگر

واگذاری آب را بر تشنه تر

عشق یعنی ساقی کوثر شدن

بی پر و بی پیکر و بی سر شدن

نیمه شب سر مست از جام سروش

در به در انبان خرما روی دوش

عشق یعنی مشکلی آسان کنی

دردی از درمانده ای درمان کنی

عشق یعنی خویشتن را نان کنی

مهربانی را چنین ارزان کنی

عشق یعنی نان ده و از دین مپرس

در مقام بخشش از آیین مپرس

هر کسی او را خدایش جان دهد

آدمی باید که او را نان دهد

عشق یعنی عارف بی خرقه ای

عشق یعنی بنده ی بی فرقه ای

عشق یعنی آنچنان در نیستی

تا که معشوقت نداند کیستی

عشق یعنی جسم روحانی شده

قلب خورشیدی نورانی شده

عشق یعنی ذهن زیبا آفرین

آسمانی کردن روی زمین

هر که با عشق آشنا شد مست شد

وارد یک راه بی بن بست شد

هر کجا عشق آید و ساکن شود

هر چه ناممکن بود ممکن شود

در جهان هر کار، خوب و ماندنی است

رد پای عشق در او دیدنی است

سالک، آری عشق رمزی در دل است

شرح و وصف عشق کاری مشکل است

عشق یعنی شور هستی در کلام

عشق یعنی شعر،مستی؛والسلام

 

"زنده یاد مجتبی کاشانی"