ماجرای زنده به گور شدن علامه طبرسی

قبر شیخ آماده بود و کنار آن تلی از خاک دیده می شد. مردم اطراف قبر حلقه زدند.

صدای گریه آنها هر لحظه زیادتر می شد.
جسد شیخ طبرسی را از تابوت بیرون آوردندو داخل قبر گذاشتند.
قطب الدین راوندی وارد قبر شد و جنازه را رو به قبله خواباند و در گوشش تلقین خواند.

سپس بیرون آمد و کارگران مشغول قرار دادن سنگهای لحد در جای خود شدند.

پیش از آنکه آخرین سنگ در جای خود قرار داده شود، پلک چشم چپ شیخ طبرسی تکان مختصری خورد اما هیچ کس متوجه حرکت آن نشد! کارگران با بیل هایشان خاکها را داخل قبر ریختند و آن را پر کردند. روی قبر را با پارچه ای سیاه رنگ پوشاندند. آفتاب به آرامی در حال غروب کردن بود. مردم به نوبت فاتحه می خواندند و بعد از آنجامی رفتند.

شب هنگام هیچ کس در قبرستان نبود.

شیخ طبرسی به آرامی چشم گشود.

اطرافش در سیاهی مطلق فرو رفته بود.

بوی تند کافور و خاک مرطوب مشامش را آزار می داد.
ناله ای کرد.
دست راستش زیربدنش مانده بود.
دست چپش را بالا برد.
نوک انگشتانش با تخته سنگ سردی تماس پیداکرد.
با زحمت برگشت و به پشت روی زمین دراز کشید.
کم کم چشمش به تاریکی عادت می کرد.
بدنش در پارچه ای سفید رنگ پوشیده بود.آرام آرام موقعیتی را که در آن قرار گرفته بود درک می کرد. آخرین بار حالش هنگام تدریس به هم خورده بود و دیگر هیچ چیز نفهمیده بود.
اینجا قبر بود! او رابه خاک سپرده بودند. ولی او که هنوز زنده بود. زنده به گور شده بود. هوای داخل قبر به آرامی تمام می شد و شیخ طبرسی صدای خس خس سینه اش را......

 

ادامه نوشته

زمان نامناسب

چگونه برای دریافت برکات خداوند آماده شوید.

خداوند پر است از شگفتی،خداوند دوست دارد کارها را نه بر اساس زمان بندی ها و

روش های معمول، بلکه زمانی انجام دهد که اصلاً انتظار وقوع آن را نداریم.

زمانی که از همه غیر ممکن تر به نظر می رسد،آماده باشید تا خداوند بلند مرتبه،

خود را نشان داده و شما را شگفت زده کند،پس شما باید ذهنیت زمان درست را داشته باشید.

آن ها که منتظر رحمت خداوند هستند،قدرت خود را باز خواهند یافت،آن ها با بال های

خود مانند عقاب، بالا خواهند رفت.

با امید، منتظر بمانید در حالی که می دانید به شما خواهد رسید.

شور و هیجان خود را باز به دست آورید،امید خود را از دست ندهید،

حالا از هر زمان دیگری،برای ورود به مرحله ی بالاتر نزدیک تر هستید و

برکتی انفجاری را در زندگی خود تجربه کنید،

سوال من این است :

آیا بیدار هستید؟! 

حکایت زیبا از مولانا

بچه ای نزد شیوانا رفت(در تاریخ مشرق زمین،شیوانا کشاورزی بود که

او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند)و گفت:

"مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد

دارد،خواهر کوچکم را قربانی کند.لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید."

شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش

را بسته و در مقابل درِ معبد، قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد.

جمعیت زیادی زنِ بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور و 

خونسردی روی سنگ بزرگی کنار درِ معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.

شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن...

ادامه نوشته

جوان،دزد و زن زیبا

در میان یاران پیامبر اکرم(ص)جوانی بود که در میان مردم به

حسن ظاهر،شهرت داشت و کسی احتمال گناه درباره اش نمی داد.

روزها در مسجد و بازار،همراه مسلمانان بود،ولی شب ها به خانه های

مردم دستبرد می زد.

یک بار هنگامی که روز بود،خانه ای را در نظر گرفت و چون تاریکی شب

همه جا را فرا گرفت،از دیوار خانه بالا رفت.از روی دیوار به داخل خانه

نگریست.خانه ای بود پر از اثاث و زنی جوان که تنها در آن خانه به سر

می برد.

شوهرش از دنیا رفته بود و خویشاوندی نداشت.او،به تنهایی در آن خانه

می زیست و بخشی از وقت خود را به نماز شب و عبادت می گذراند.

دزد جوان با مشاهده ی جمال و زیبایی زن،به فکر گناه افتاد،
پیش خود گفت:"امشب...

ادامه نوشته

دستان خدا

کسی که به روی درس های زندگی آغوش گشاید و خود را با پیش داوری

تغدیه نکند، همچون برگی سفید است که خداوند کلماتِ خود را بر آن

می نگارد.آن که همواره با بدبینی و پیش داوری به جهان می نگرد ،

همچون برگی نوشته شده است که کلامی جدید بر آن نوشته نخواهد شد.

خود را نگران آن چه می دانی یا نمی دانی ،نکن.

نه به گذشته بیندیش و نه به آینده،فقط بگذار دستان خدا هر روز،

شگفتی های اکنون را برای تو بیاورد.

سه بیت ,سه نگاه,سه برداشت

موسی خطاب به خداوند در کوه طور می گوید:

اَرِنی:خود را به من نشان بده.

خداوند میفرماید:

لَن تَرانی:هرگز مرا نخواهی دید.

برداشت سعدی:

چو رسی به کوه سینا ارنی مگو وبگذر

که نیرزد این تمنا به جواب "لن ترانی"

برداشت حافظ:

چو رسی به طور سینا ارنی مگو وبگذر

تو صدای دوست بشنو, نه جواب لن ترانی

برداشت مولوی:

ارنی کسی بگوید که ترا ندیده باشد

تو که با منی همیشه,چه "تری"چه "لن ترانی"

سه بیت,سه نگاه,سه برداشت:

مثل سعدی,عاقلانه

مثل حافظ ,عاشقانه

مثل مولوی,عارفانه

نتیجه:

به تعداد افراد نگاه متفاوت , تفسیر متفاوت و عملکردهای متفاوت وجود دارد.

هرگز بدی و خوبی بجز در نگاه ما وجود ندارد.

هر محالی را خدا ممکن کند

سوره ی مریم را که باز می کنی ,دنیایی سراسر شگفتی میبینی.

از دعای حضرت زکریا برای درخواست فرزند در نهایت پیری و نازایی تا تولد

بدون پدر حضرت عیسی و سخن گفتن در گهواره ی او و ... .

اما نکته جالب اینجاست،

(قالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّن)[سوره مریم آیه 21]

(پروردگارت گفت :این کارها نزد من بسیار آسان است)

یعنی خداوند شگفت انگیز ترین کارها را برای ما ،آسانترین کارها برای خود میداند.

و این جمله را چندین بار تکرار می کند تا همواره به تو اطمینان دهد که:

آنچه تو سخت و دشوار و محال می پنداری نزد خداوند ابداً سختی و دشواری ندارد.

 به قدرتش اعتماد کن,بر او توکل کن.

بی شک،او تو را به سر منزل مقصودت خواهد رساند.

طلب خیر چیست؟

طلب خیر چیست؟

طلب بهترین ها،برای هر کسی می تواند باشد.

ولی نه آن چیزهایی که شما در ذهن دارید،بلکه به آنچه که خداوند به آن

آگاه مطلق است و شما با طلب خیر کردنتان آن را از خداوند می خواهید و

خداوند آن را برای کسی که شما می خواهید جاری می کند.

یاد بگیرید برای آدم های بد زندگیتان هم طلب خیر کنید.

چون طلب خیر هم بزرگترین دعاست و هم بزرگترین نفرین...!

دعایش که معلوم ست هر آنچه که از خوبی هاست و خداوند آن را جاری می کند.

ولی نفرینش این حسن را دارد،که شما ناآگاهانه برای کسی بدی یا شر

نمی خواهید.

بلکه خداوند آنچه که خوبی ست برای کسی که دنبال شر است جاری می کند

او خودش صلاح می داند که چطور با دعای شما تلنگری به او بزند که از آن

درس بگیرد!

پس همیشه برای همه طلب خیر کنید.

مرگ واقعی چگونه هست؟ آیا فشار قبر واقعیت دارد؟

استاد الهی قمشه ای،فیلسوف بزرگ جهانی اینگونه می گوید:

که مرگ واقعی چگونه است؟و فشار قبر چیست؟آیا فشار قبر واقعیت دارد؟

جدا شدن روح از بدن هنگام مرگ قطعی، در کسری از ثانیه انجام می شود.

این لحظه چنان سریع اتفاق می افتد که حتی کسی که چشمانش لحظه

مرگ باز است فرصت بستن آن را پیدا نمی کند.

یکی از شیرین ترین تجربیات انسان دقیقاٌ لحظه جدا شدن روح از جسم می باشد.

یک حس سبک شدن و معلق بودن.

بعد از مرگ اولین اتفاقی که می افتد این است که روح ما که بخشی از آن

هاله ذهن است و در واقع آرشیو اطلاعات زندگی دنیوی اوست شروع به مرور

زندگی از بدو تولد تا لحظه مرگ می کند و تصاویر بصورت یک فیلم برای روح

باز خوانی می شود.

شاید گمان کنیم که این اتفاق زمانبر است. زمان در واقع قرارداد ما انسان هاست.

این ما هستیم که هر دقیقه را 60 ثانیه قرارداد می کنیم ،اما ....

ادامه نوشته

انرژی متعالی

هنگامی که برای دیگران خیر و خوشی می طلبید,

یا برایشان دعا می کنید,

یا برایشان انرژی می فرستید,

شما با انرژی های متعالیِ هستی,همسو می شوید.

نیروهای طبیعی و الهی به کمک شما می آیند.

طواف کعبه در یک لحظه

ناصر خسرو تا چهل سالگی شرب مدام میکرد.

در چهل سالگی بود که خواب حج می بینه و مرد دین میشه و به سفر حج میره.

پنج بار به سفر حج میره که جمعاً 15 سال از عمرش رو در سفر حج گذروند.

پس از 5 سفر،دیگه به حج نرفت.

اهل شهر به ناصر خسرو گفتند: چرا دیگه به حج نمیری؟

گفت:در سفر آخرم در راه رفتن به حج در میانه راه یکی از هم قطاران ، 

غذایی نداشت؛ خجالت می کشید تا از کسی غذایی طلب کند،

دیدم به یکباره از شدت ضعف در حال موت است؛

خرمایی داشتم به او دادم و حالش بهبود یافت...

در آن لحظه به ناگاه گمان کردم که کعبه را طواف می نمایم.

و در آن هنگام این شعر را سرود:

همه روز روزه بودن همه شب نماز کردن

همه سال حج نمودن سفر حجاز کردن

ز مدینه تا به کعبه سر و پا برهنه رفتن

ز ملاهی و مناهی همه احتراز کردن

شب جمعه ها نخفتن به خدای راز گفتن

به خدا که هیچکس را ثمر آنقدر ندارد

که به روی نا امیدی در بسته باز کردن

داستان خواب و حلوا

جهودی و ترسایی و مسلمانی رفیق بودند در راه؛ زر یافتند،حلوا ساختند.

گفتند:بیگاه است،فردا بخوریم و این اندک است،آن کس خورَد که خواب نیکو

دیده باشد.غرض تا مسلمان را ندهند!

مسلمان نیم شب برخاست.خواب کجا؟ عاشق محروم و خواب؟!...

برخاست،جمله حلوا را بخورد.

عیسوی گفت: عیسی فرود آمد مرا برکشید.

جهود گفت: موسی در تماشای بهشت برد مرا،

عیسیِ تو در آسمان چهارم بود،عجایب آن چه باشد در مقابل عجایب بهشت؟

مسلمان گفت:محمد آمد،گفت ای بیچاره،یکی را عیسی برد به آسمان چهارم،

و آن دگر را موسی به بهشت برد،تو محروم بیچاره،باری برخیز و

این حلوا بخور! آنگه برخاستم و حلوا را بخوردم.

گفتند:والله خواب آن بود که تو دیدی،آنِ ما همه خیال بود و باطل.

                                                                     شمس تبریزی

پند امام حسین (ع)

دو نفر را توی زندگیتون فراموش نکنید!!

یک:کسی که به شما کمک کرد زمانی که نیاز داشتید!

دو:کسی که شما رو ترک کرد در زمان های سخت!

«امام حسین (ع)»

تاسوعا و عاشورای حسینی تسلیت باد

آغاز محرم و ایام سوگواری حسینی تسلیت باد

ویل

دو سوره در قرآن، با کلمه "ويل" شروع شده؛

                                  "ويل" يکي از شديد ترين تهديد هاي قرآن است،
و آن دو آيه اينها هستند:

۞ويل للمطففين۞
وای بر کم فروشان ...

۞ويل لکل همزه لمزه۞
وای بر عيبجويان طعنه زننده ...

اولی در مورد مال مردم؛
و دومی در مورد آبروی مردم ...

                                      "مراقب هر دو باشيم"

مزیت های سخن خوب

چند ویژگی "سخن خوب"از دیدگاه قرآن کریم:

 

1.آگاهانه باشد.  "لاتَقفُ ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ".

2.نرم باشد.  "قَولاً لَّیِّناً"

« زبانمان تیغ نداشته باشد».

3.منصفانه باشد.  "وَ اِذَا قُلتُم فَاعدِلوا".

4.حرفمان مستند باشد. "قَولًا سَدیدًا" 

« منطقی حرف بزنیم».

5.ساده حرف بزنیم. "قَولًا مَّیسُورًا ".

« پیچیده حرف زدن هنر نیست.روان حرف بزنیم».

6.کلام رسا باشد.   "قَولًا بَلیغًا".

7.زیبا باشد.  "قولو لِلنّاسِ حُسنَا".

8.بهترین کلمات را انتخاب کنیم.  "یَقولُ الَّتی هِیَ اَحسَن".

9.سخن هایمان روی معرفت و جوانمردی داشته باشد.  "وَ قولوا لَهُم قَولًا مَعروفًا".

10.همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم.  "قَولًا کَریمًا".

فقط خدا

چهار گنج بهشت

پیامبر اکرم(ص) فرمودند:

چهار چیز از گنج های بهشت است:

پنهان داشتن نداری

پنهان داشتن صدقه

پنهان داشتن مصیبت

پنهان داشتن درد

سخنی با خدا

خدا را صدا بزن

    گاهی خدا را صدا بزن....

بی  آنکه بخواهی از او گله کنی

بی آنکه بگویی چرا؟

    ای کاش....

و بی آنکه نداشتن ها و نبودن ها را به او نسبت بدهی.....

گاهی خدا را به خاطر خدا بودنش صدا بزن....

الهی به مستان میخانه ات

الهـی به مسـتــان میـــخانه ات

 به عقــل آفریـــنـان دیــوانه ات

به مستـان افتـاده در پای خم 

به رنـدان پیـــمـانه پیـمای خم

که خاکـم گـل از آب انگـور کن     ســراپـای مـن آتـــش تـور کن

 الهـی به آنـان که در تـو گمنـد    نـهـان از دل و دیـــده مردمـنـد

 به رنـدان سرمـســت آگـاه دل    که هرگـز نرفـتــنـد جـز راه دل

 به میــــــخـانه وحـدتــم راه ده

دل زنـــــــده و جــان آگــاه ده

الهـی به نـور دل صبـح خیــزان عشـــق

ز شادی به انـده گریـزان عشــق

 به میــــخانه آی و صفـا را ببین       ببیـن خویـش را و خـدا را ببین

 الهـــــی به جــان خـرابـاتـیــان 

کزین تهمت هستی ام وارهان

 

  "رضی آرتیمانی از شاعران دوره صفویه"

امان خدا

اگر به جای گفتن :

دیوار موش دارد و موش هم گوش دارد،بگوییم:

"فرشته ها در حال نوشتن هستند..."

نسلی از ما متولد خواهد شد که به جای مراقبت مردم،"مراقبت خدا" را در نظر دارد!

قصه از جایی تلخ شد که در گوش هم با عصبانیت خواندیم:

بچه را ول کردی به امان خدا!

ماشین را ول کردی به امان خدا!

خانه را ول کردی به امان خدا!

و اینطور شد که "امان خدا"شد :مظهر نا امنی!

ایکاش می دانستیم امن ترین جای عالم،امان خداست.

عشق آسمانی

عشق آسمانی

 

یک شبی مجنون نمازش را شکست

 
با وضو در کوچه ی لیلا نشست

عشق آن شب مست مستش کرده بود

 

فارغ از جام الستش کرده بود

سجده ای زد بر لب درگاه او

پر ز لیلی شد دل پر آه او

گفت یا رب از چه خوارم کرده ای

بر صلیب عشق، دارم کرده ای

جام لیلی را به دستم داده ای

وندر این بازی، شکستم داده ای

نشتر عشقش به جانم می زنی

دردم از لیلاست آنم می زنی

خسته ام زین عشق، دل خونم مکن

من که مجنونم، تو مجنونم مکن

مرد این بازیچه دیگر نیستم

این تو و لیلای تو...  من نیستم

گفت: ای دیوانه، لیلایت منم

 در رگ پیدا و پنهانت منم

سال ها با جور لیلی ساختی

من کنارت بودم و نشناختی

عشق لیلی در دلت انداختم

صد قمار عشق، یک جا باختم

کردمت آوارهء صحرا نشد

گفتم عاقل می شوی، اما نشد

سوختم در حسرت یک یا ربت

غیر لیلی برنیامد از لبت

روز و شب او را صدا کردی ولی

دیدم امشب با منی، گفتم بلی

 مطمئن بودم به من سرمیزنی

 

در حریم خانه ام در میزنی

حال، این لیلی که خوارت کرده بود

درس عشقش، بیقرارت کرده بود

مرد راهم باش تا شاهت کنم

صد چو لیلی، کشته در راهت کنم.

نزد خدا یا نزد مردم؟

از خدا پرسیدم چرا فاسدها خوشگل ترند؟!

چرا آدمای سیگاری با حال ترن؟!

چرا با اونایی که دیگران را مسخره می کنند بیشتر به آدم خوش میگذره؟!

چرا اونایی که خیانت می کنن،تهمت میزنن،غیبت میکنن،دروغ میگن موفق ترن؟!

چرا همیشه بدا بهترن؟!

پرسید:...پیش من یا پیش مردم؟

دیگه چیزی نگفتم.

اعمال قبل از خواب طبق دستور حضرت محمد(ص)

اعمال قبل از خوابیدن

محدث فیض در خلاصه الاذکار نقل کرده که از حضرت زهرا (س) روایت شده که شبی حضرت رسول (ص) بر من وارد شد در وقتی که رختخواب خود را پهن کرده و مهیای خوابیدن بودم، فرمود: ای فاطمه مخواب مگر آنگاه که این چهار عمل را انجام داده باشی.

 

اولاً یک ختم قرآن بخوان و بخواب و دیگر یک حج و یک حج عمره بجای آور و بخواب، سوم آنکه همه مؤمنین را از خود راضی گردان و چهارم آن که من و همه انبیاء را شفیعان خود قرار دهی

 

.
پیغمبر اکرم (ص) فرمود: عزیزم! خدای تعالی روی لطفی که به پدر تو و تو دارد این دستور را به قدری سهل و آسان قرار داد که شما و شیعیان عمل نمایید و اجر و مزد بسیاری برای شما خواهد بود.

 

هر گاه سوره (قل هو الله احد) را سه مرتبه بخوانی ثواب یک ختم قرآن خواهی برد و هر گاه تسبیحات اربعه را بگویی صواب حج و عمره برده‌ای و هر گاه طلب مغفرت جهت اموات نمایی همه آنها از تو خشنود می‌گردند و هر گاه بر من و سایر انبیاء صلوات فرستی همه آنها شفیعان تو خواهند بود، به این قسم:


اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدْ اَللّهُمَّ صَلَّ عَلی جَمیعِ الأنْبِیاءِ وَ الْمُرْسَلین

یزید چگونه کشته شد

روایت های متفاوت از نحوه مرگ یزید:
 
روایت اول – سیدبن طاووس در لهوف می گوید:
 یزید روزی با اصحابش به قصد شکار به صحرا رفت. به اندازه دو یا سه روز از شهر شام دور شد، ناگاه آهویی ظاهر شد یزید به اصحابش گفت: خودم به تنهایی در صید این آهو اقدام می‌کنم کسی با من نیاید. آهو او را از این وادی به وادی دیگر می‌برد. نوکرانش هر چه در پی او گشتند اثری نیافتند.
یزید در صحرا به صحرانشینی برخورد کرد که از چاه آب می‌کشید. مقداری آب به یزید داد ولی بر او تعظیم و سلامی نکرد.
یزید گفت: اگر بدانی که من کیستم....
ادامه نوشته

امان ازدل زینب

هروقت سیلی خوردی بگو یازهرا

هروقت دستتوبستندبگو یاعلی

هروقت بی یاورشدی بگو یاحسن

هروقت آب خوردی بگو یاحسین

امااگرتشنه شدی،آب نخوردی،دستتوبستند

بی یاورشدی،سیلی خوردی

بگو:
امان ازدل زینب

الطاف الهی

مردی به پیامبر خدا،حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:

ای پیامبر می خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد بدهی،

سلیمان گفت:تحمل آن را نداری.

اما مرد اصرار کرد،سلیمان پرسید:

کدام زبان؟

جواب داد:زبان گربه ها!

سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را به او آموخت....

 روزی مرد دید، دو گربه باهم سخن می گفتند...

ادامه نوشته

میلاد رسول اکرم (ص) و امام جعفر صادق(ع)

فقر روحی

مرد فقیری از خدا سوال کرد:
چرا من اینقدر فقیر هستم؟!
خدا پاسخ داد:
چون یاد نگرفته ای که بخشش کنی! مرد گفت: من چیزی ندارم که ببخشم؟ خدا پاسخ داد: دارایی هایت کم نیست!
یک صورت؛ که میتوانی لبخند برآن داشته باشی! یک دهان؛ که میتوانی از دیگران تمجید کنی و حرف خوب بزنی! یک قلب؛ که میتوانی به روی دیگران بگشایی! چشمانی؛ که میتوانی با آنها به دیگران با نیت خوب نگاه کنی!

"فقر واقعی فقر روحی است"