روزگارم بد نیست
.....دشت سجاده ی من .
من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.
در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .
سنگ از پشت نمازم پیداست :
همه ذرات نمازم متبلور شده است .
من نمازم را وقتی می خوانم
كه اذانش را باد ، گفته باشد سر گلدسته ی سرو.
من نمازم را ، پی « تكبیرة الاحرام » علف می خوانم،
پی « قد قامت » موج .
كعبه ام بر لب آب
كعبه ام زیر اقاقی هاست .
كعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهربه شهر.
« حجر الاسود » من روشنی باغچه است .
اهل كاشانم
پیشه ام نقاشی است:
گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود .
چه خیالی ، چه خیالی ، ... می دانم
پرده ام بی جان است .
خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است .
اهل كاشانم .
نسبم شاید برسد
به گیاهی در هند ، به سفالینه ای از خاك « سیلك » .
نسبم شاید ، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد .
پدرم پشت دوبار آمدن چلچله ها ، پشت دو برف ،
پدرم پشت دو خوابیدن در مهتابی ،
پدرم پشت زمان ها مرده است .
پدرم وقتی مرد ، آسمان آبی بود ،
مادرم بی خبر از خواب پرید ، خواهرم زیبا شد .
پدرم وقتی مرد ، پاسبان ها همه شاعر بودند .
مرد بقال ازمن پرسید: چند من خربزه می خواهی ؟
من ازاو پرسیدم : دل خوش سیری چند ؟
اهل كاشانم ، اما
شهرمن كاشان نیست .
شهر من گم شده است .
من با تاب ، من با تب
خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام
من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن .
من ندیدم بیدی ، سایه اش را بفروشد به زمین .
رایگان می بخشد ، نارون شاخه ی خود را به كلاغ .
هر كجا برگی هست ، شوق من می شكفد .
بوته ی خشخاشی ، شست و شو داده مرا در سیلان بودن .
من نمی دانم
كه چرا می گویند : اسب حیوان نجیبی است ، كبوتر زیباست .
و چرا در قفس هیچكسی كركس نیست.
گل شبدر چه كم از لاله ی قرمز دارد.
كار ما نیست شناسایی « راز» گل سرخ ،
كار ما شاید این است
كه در « افسون » گل سرخ شناور باشیم چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید
كار ما شاید این است
كه میان گل نیلوفر و قرن
پی آواز حقیقت بدویم .
سهراب سپهری