یک داستان کوتاه
شورای مدرسه با لحاظ کردن تمام پیشنهادات، دفترچه راهنمای تحصیلی
مدرسه را تهیه کرد و بعد قرار شد همه حیوانات،همه درس ها را یاد بگیرن.
خرگوش در دویدن نمره بیست گرفت،اما بالا رفتن از درخت برایش دشوار بود
و مرتب از پشت به زمین می خورد.
دیری نگذشت که در اثر یکی از این سقوط ها مغزش آسیب دید و حالا به
جای نمره بیست،ده می گرفت و در بالا رفتن از شاخه درختان هم نمره اش
از صفر بالاتر نمی رفت.
پرنده در پرواز عالی بود ،اما نوبت به دویدن روی زمین که می رسید،
نمره خوبی نمی گرفت،مرتب بال هایش می شکست و دیری نگذشت که
در درس پرواز هم نمره ای بهتر از ده نصیب او نشد.
در کار دویدن هم مرتب نمره صفر می گرفت.
صعود از تنه درختان هم برایش سخت بود.
جالب اینجاست که تنها مارماهی کندذهن،می توانست
درس های مدرسه را تا حدودی انجام دهد و با نمره ضعیف بالا برود.
اما مسئولین مدرسه خوشحال بودند،که همه دانش آموزان،همه دروس
را می خوانند.
ما به این داستان می خندیم اما واقعیتی است که وجود دارد.
همه تلاش ما بر این است که همه را مثل هم کنیم،
در حالی که وظیفه راستین آموزش،باید یاری رساندن به فرد
باشد تا او منحصر به فرد بودن خود را کشف کند و به سوی
تکامل خود پیش رود.