مردی شبی را در خانه روستایی می گذراند...؛

پنجره های اتاق باز نمی شد.

نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما

نمی توانست آن را باز کند.

با مشت به شیشه پنجره کوبید،هجوم هوای تازه را احساس کرد و

سراسر شب را راحت خوابید.

صبح روز بعد فهمید شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و

همه ی شب پنجره بسته بوده است...!

"او تنها با فکر اکسیژن،اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!!"

افکار ازجنس انرژی اند و انرژی،کار انجام می دهد... .

                                                  فلورانس_اسکاویل_شین