دستمزد

یک پیرمرد بازنشسته، خانه جدیدی در نزدیکی یک دبیرستان خرید. یکی دو هفته اول همه چیز به خوبی و در آرامش پیش میرفت تا این که مدرسه ها باز شد. در اولین روز مدرسه، پس از تعطیلی کلاس‌ها سه تا پسر بچه در خیابان راه افتادند و در حالی که بلند، بلند با هم حرف می زدند، هر چیزی را که در خیابان افتاده بود شوت می‌کردند و سر و صدای عجیبی راه انداختند. این کار هر روز تکرار می شد و آسایش پیرمرد کاملاً مختل شده بود. این بود که تصمیم گرفت کاری بکند.
روز بعد که مدرسه تعطیل شد، دنبال بچه ها رفت و آنها را صدا کرد و به آنها گفت: «بچه ها شما خیلی بامزه هستید و من از این که می‌بینم شما اینقدر نشاط جوانی دارید خیلی خوشحالم. من هم که به سن شما بودم همین کار را می‌کردم. حالا می خواهم لطفی در حق من بکنید. من روزی ۱۰۰۰ تومن به هر کدام از شما می دهم که بیایید اینجا، و همین کارها را بکنید.»
بچه ها خوشحال شدند و به کارشان ادامه دادند. تا آن که چند روز بعد، پیرمرد دوباره به سراغشان آمد و گفت: « ببینید بچه ها متأسفانه در محاسبه حقوق بازنشستگی من اشتباه شده و من نمی‌تونم روزی ۱۰۰ تومن بیشتر بهتون بدم. از نظر شما اشکالی نداره؟»

بچه ها گفتند: « ۱۰۰ تومن؟ اگه فکر می‌کنی ما به خاطر روزی فقط ۱۰۰ تومن حاضریم اینهمه بطری نوشابه و چیزهای دیگه رو شوت کنیم، کور خوندی. ما نیستیم.»
و از آن پس پیرمرد با آرامش در خانه جدیدش به زندگی ادامه داد.

پختگی و کمال انسانیت

هرچه به پختگی و کمال انسانیت نزدیکتر می‌شویم، می آموزیم که :

 
🔷 کسی که درباره‌ی پول و دستمزدش زیاد اصرار نمیکند و خیال می کند دیگران انصاف دارند، احمق نیست، *مناعت طبع* دارد.

🔶 کسی که به موقع می‌آید و برای با کلاس جلوه دادن خود، عده‌ای را منتظر نمی‌گذارد، احمق نیست، *منظم و محترم* است.

🔷 کسی که برای حل مشکلات دیگران به آن‌ها پول قرض می‌دهد یا ضامن وام آن‌ها می‌شود و به دروغ نمی‌گوید که ندارم و گرفتارم، احمق نیست، *کریم و جوانمرد* است.

🔶 کسی که از معایب و کاستی‌های دیگران، در می‌گذرد و بدی‌ها را نادیده می‌گیرد، احمق نیست، *شریف* است.

🔷 كسی كه در مقابل بی ادبی و بي شخصيتی ديگران با تواضع و محترمانه صحبت می‌كند و مانند آن‌ها توهين و بد دهنی نمی‌كند، احمق نيست، *متین و باشخصيت* است.

🔶 کسی که به حرف‌هایی که پشت سرش زده می‌شود اهمیت نمی‌دهد، بی‌خبر نیست، *صبور و با گذشت* است.

 "انسان بودن و با وجدان رفتار کردن، بزرگ‌ترین مهارت زندگی است."*

مدیریت فروش

پیرمردی هندوانه می فروخت:

 ۱ عدد ۳ دلار

 ۳ عدد ۱۰ دلار

مرد جوانی آمد و ۳ هندوانه را به صورت تک تک خرید و برای هر کدام ۳ دلار پرداخت کرد.

مرد جوان به هنگام ترک آنجا رو به پیرمرد گفت: "متوجه شدی که من ۳ هندوانه را بجای ۱۰ دلار، ۹ دلار خریدم؟ 

شاید کاسبی بلد نیستی.

پیرمرد خندید و گفت:

 مردم همیشه بجای ۱ هندوانه، ۳ هندوانه می خرند و سعی می کنند به من کاسبی یاد بدهند

جملات طلایی


کمک خواستن شرم آور نیست
باختن زندگی شرم آور است

زندگی یک برد یا یک باخت بزرگ نیست
زندگی برد ها و باخت های کوچک است

افسردگی بیماری نیست
افسردگی آخرین خواهش مغز برای اصلاح خودتان است

تلاش کردن دردناک نیست
پشیمانی از تلاش نکردن دردناک است

وقت طلا نیست
لذت بردن از آن طلا است

دوست داشتن اشتباه نیست 
جلوی آن را گرفتن اشتباه است￸￸


شادی، واگیر دارد

اطراف‌تان را با آدم‌های مثبت پُر کنید￸

دکتر نیکولاس کریستاکیس و جیمز فولر، محققان دانشگاه هاروارد و دانشگاه سن‌دیه‌گو، دریافتند هر یک دوست شاد و سرحال، امکان شاد شدن فرد را تا ￵۹۰ درصد افزایش می‌دهد

اگر احساس کسل بودن می‌کنید با یکی از دوستان‌تان ارتباط بگیرید، کسی که از شما خوش بین‌تر باشد

مغز ما نرون‌های آینه‌واری دارد که چیزی را که دیگران ابراز می‌کنند تقلید می‌نماید، بنابراین هر وقت نیاز به کمی القا مثبت داشتید، با کسانی که این امکان را به شما می‌دهند ارتباط برقرار کنید￸

بعضی آدمها￸
انگار چوب خشک اند تا عصبانی می شوند آتش میگیرند
و همه جا را با دود آلود میکنند همه جا را تیره و تار میکنند اشک آدم را جاری می کنند

ولی بعضیها این طور نیستند
مثل عودند
وقتی ￵یه حرفی میزنی که ناراحت میشوند و آتش میگیرند
بوی جوانمردی و انصاف میدهند 
و هرگز نامردی نمیکنند￸

این است که
هر کس را میخواهی بشناسی￸
در وقت عصبانیت￸ و در وقت خشم بشناس￸

نظم فکری و روشهای مقابله با اغتشاشات فکری

با طرح چهار سوال کلیدی جایگاه مهارت تفکر ،آفت اغتشاشات فکری و تکنیک های مقابله با آن را مورد بررسی قرار می دهیم.

سوال نخست: اصولاً ما در زندگی به چه چیزی مهارت می گوییم؟

دراین بخش در مورد سه مفهوم مهارت،ابرمهارت و سوپر ابرمهارت انسان ها صحبت می کنیم.

- مهارت: برقراری ارتباط ، غلبه بر خشم،مدیریت استرس و نظایر اینها مهارت هایی است که افراد به میزانی مختلف از آن برخوردار هستند.بله اینها مهارت هستند.مهارتی است که انسان را از سایر موجودات متمایز می سازد.

- ابرمهارت : حال اگر از شما بپرسند آن چیزی که انسانی را از انسان دیگر متمایز می سازد چیست؟ پاسخ کمی سخت خواهد بود.پاسخ «تفکر» است. آری تفکر و کیفیت و کمیت آن مهارتی است که انسانی را از انسان دیگر متمایز می سازد.ما این مهارت را «ابر مهارت» می نامیم. به مثابه یک ابزار شیوه استفاده از آن نیز اهمیت دارد.

- سوپر ابرمهارت: چنانچه شما در مورد شیوه تفکر خویش یا دیگران فکر کنید ما این را «تفکر به تفکر» می نامیم .در این سطح افراد با دیدی قضاوتی در مورد نحوه تفکر خویش به مسائل و موضوعات مختلف اندیشه می کنند. یعنی شما به تفکر خودتان فکر می کنید.لازمه چنین کاری بیرون رفتن از فکرتان ،جداشدن از آن و فکر کردن به آن است.«تفکر به تفکر» می تواند باعث شناخت و درک بیشتر شما از قدرت مغز و تفکرتان شود.اگر شما در خصوص طرز فکر نیوتن در مورد افتادن سیب از درخت فکر کنید،درحال تفکر به تفکر نیوتن هستید. با اندیشه به اندیشه می توانید با افزایش خودآگاهی فرمان مغز خویش را بدست گیرید که در واقع فرمان زندگی خویش را بدست گرفته اید.

سوال دوم : چرا فکر و تفکر ؟

چرا در یک خانواده روستایی با امکانات و شرایط برابر یکی از فرزندان استاد دانشگاه آریزونا آمریکا و دیگری کشاورز می شود؟آیا دلیل آن می تواند چیزی غیر از شیوه تفکر و اندیشه افراد باشد؟تفکر یک مهارت بنیادین است که بر کلیه افعال انسانی اثرگذار است. تفکر در زندگی اثرات مستقیم و غیر مستقیمی دارد که عبارتنداز:

- فرمان زندگی را بدست گرفتن

- کنترل پیامدها و نتایج زندگی

- اثرگذاری بر محیط

- از روزمرگی خارج شدن

- حالت آگاهانه به زندگی پیدا کردن

- کنترل انتخاب ها

- کنترل تصمیم ها

سوال سوم : چه عواملی تفکر را تقویت و یا مختل می کند؟داشتن قدرت تفکر یک موضوع است و درک شیوه استفاده از آن نیز موضوعی دیگر. مهمترین عاملی که تفکر را در انسان مختل می کند «اغتشاشات فکری» است.اغتشاش هر موضوعی است که.....

ادامه نوشته

هفت روش بهتر شدن با همکاران

شما درصد زیادی از زندگی بزرگسالی خود را در محل کار خود سپری می‌کنید (در واقع حدود ۳۵ درصد از کل ساعت بیداری خود را). بنابراین، بهتر است سعی کنید تا حد ممکن از زندگی کاری خود لذت ببرید.

روابط شما با همکارانتان می‌تواند این کار را بسیار راحت‌تر یا بسیار دشوارتر کند. داشتن دوستان در محل کار مزایای زیادی دارد، اما برخورد با افراد منفی یا سخت، روز به روز می‌تواند ضرر داشته باشد. به همین دلیل، اگر می‌خواهید رابطه خود را با همکاران خود بهبود ببخشید، مواردی وجود دارد که می‌توانید امتحان کنید.

زبان بدن را بشناسید

یکی از کلید‌های ایجاد روابط قوی خواندن سیگنال‌هایی است که دیگران می‌فرستند.

تلاش برای گپ زدن با یک همکار در هنگام ایجاد ناراحتی و تلاش برای رسیدن به یک مهلت مقرر، خیلی مؤثر نخواهد بود. بنابراین، توجه داشته باشید که زبان بدن همکار شما قبل از درگیر شدن و در طول تمام تعاملات به شما چیزهای زیادی می‌گوید.

این موضوع به شما کمک می‌کند تا بدانید  آن ها در چه زمانی ترجیح می‌دهند تنها بمانند و یا چه موضوعی برای مکالمه کردن، آن هم به بهترین وجه مناسب نیست و همچنین می‌توانید یاد بگیرید که همکاران شما از صحبت کردن در مورد چه مسائلی لذت می‌برند.

خواندن زبان بدن به شما کمک می‌کند تا در هنگام مکالمه به نوع مکالمه‌ها متکی باشید.

 

سیگنال درست بفرستید

شما همچنین باید مراقب نشانه‌هایی باشید که از طریق زبان بدن خود برای دیگران ارسال می‌کنید. به عنوان مثال، اگر دستانتان را روی سینه جمع کرده و صورتتان را به سمت پایین نگه داشته‌اید و یا به طور کلی،......

ادامه نوشته

13 اشتباه بزرگ مدیران ارشد

رابرت دانهام با توجه به تجارب خود و مشاهده رفتار سایر مدیران ارشد اجرایی ،13 اشتباه فاحش را شناسایی کرده است که معتقد است این اشتباهات مخصوص مدیران صنایع و شرکت های خاص نیست ،بلکه در تمام صنایع وجود دارد .

1- گوش ندادن

به سخنان کارکنان خود توجه نمی کنند،بلکه فقط با آنها صحبت می کنند،نتیجه این شیوه فقدان تعهد،وفاداری و احساس تعلق و نیز

افزایش انزجار و دلسردی کارکنان است.

2- افراط در تعهد

اگر نتوانید کارکنانی پرورش دهید که در مواقع لازم بتوانند پاسخ منفی دهند،به جای یک استراتژی موفقیت آمیز،با کار بیش از حد،

دستاورد اندک،نارضایتی مشتری و "قهرمانانی مرده" دست به گریبان خواهد بود.

3- دل خوش کردن به آمار و ارقام

آمار و ارقام فقط نتیجه فرعی تصمیمات شما است.انجام اقداماتی به منظور تغییر اعداد،بدون توجه به عوامل پدید آورنده این اعداد

(از جمله پیشنهادهای ارزشمند،اجرای عدالت ،رضایت مخاطبان و انگیزه و اشتیاق کارکنان )

و نیز بدون توجه به مدیریت این عوامل ، در نهایت نتایجی مخرب دارد.

4- پذیرش تعهدهای مبهم و نامشخص یا پرهیز از تعهد
توافق های مبهم و فقدان استانداردی روشن...

ادامه نوشته

چه کار کنیم دیگران به ما گوش کنند؟

*با مدیر خود حرف می زنید اما به سادگی می توانید تشخیص دهیدکه حواسش به شما نیست.

برای اینکه حرفتان سر دلتان نماند ،سفره دل را پیش یکی از

همکاران باز می کنید،اما گوش او هم بدهکار نیست.

شب پیش همسرتان از این بی توجهی گله می کنید و جز بی توجهی

نصیب دیگری نمی برید.چرا دیگران به شما گوش نمی دهند؟

1-حرفی شنیدنی بزنید:

از خودتان بپرسید که حرف شما واقعا شنیدن دارد؟

اگر خودتان بودید دوست داشتید به آن گوش دهید؟

2-مثبت باشید:

حرفای منفی...

 

 

ادامه نوشته

افکار منفی

می گویند آقا محمد خان قاجار علاقه ی خاصی به شکار  روباه داشته،

تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی

نقش زمین می شده،

بعد آن بیچاره را می گرفته، و دور گردنش زنگوله ای آویزان می کرده،...

ادامه نوشته

چند جمله زیبا

_هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی فهمد خودت را برای توجیه او خسته نکن.

_بر آنچه گذشت، آنچه شکست، آنچه نشد، حسرت نخور.

_تحمل کردن آدم هایی که ادعای منطقی بودن دارند سخت تر از تحمل آدم های بی منطق است.

_موانع، آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشممان را از روی هدف بر می داریم به نظرمان میرسند!

_هرگز با یک آدم نادان مجادله نکنید تماشاگران ممکن است نتوانند تفاوت بین شما را تشخیص دهند.

سندروم باکستر

       در صحنه ای از فیلم تایتانیک، در حالی که کشتی در اثر برخورد با کوه یخ دچار

صدمه ی جدی شده بود،گروهی نوازنده ،در عرشه ی کشتی مشغول اجرای قطعات

برگزیده از موسیقی کلاسیک بودند!

     آنان کار خود را به بهترین نحو اجرا می کردند که کیفیت کارشان تحت تأثیر

شرایط  نامناسب موجود قرار نگیرد!

      اما در یک کشتیِ در حالِ غرق شدن و در میان مسافرانی که از هول و وحشت

در حال سراسیمه دویدن به این سو و آن سو هستند،چه اهمیتی دارد که موسیقی

کلاسیک با بهترین کیفیت اجرا شود؟!

مثالی دیگر می تواند از کتاب"قلعه ی حیوانات" باشد؛

     طبق ماجرای این کتاب حیوانات دست به دست هم می شوند و ارباب و

خانواده اش را از مزرعه بیرون می کنند و خود، مدیریت مزرعه را به دست می گیرند.

    اولین کار آنها تنظیم عهد نامه ایست که طبق آن همه ی حیوانات باهم برابرند و

هیچ کس حق ندارد، خود را مالک و ارباب دیگران بداند.

     اما چیزی نمی گذرد که...

ادامه نوشته

اصول 6 گانه ی آرامش

1_قضاوت دیگران تأثیری بر زندگی من ندارد.

2_مردم وظیفه ندارند مرا درک کنند.

3_من مسئول اصلاح و تربیت کردن دیگران نیستم.

4_از کسی در برابر لطفی که به او می کنم ،توقعی ندارم وگرنه این لطف را در حق او نمی کنم.

5_کسانی که رفتار ناجوانمردانه با من داشته اند، توسط کاینات مجازات خواهند شد، هر چند که من هرگز متوجه این نمی شوم.

6_دنیا سخاوتمند تر از آن است که موفقیت کسی راه موفقیت مرا تنگ کند.

سه شکل بر آورده شدن قدرت

    «ویلیام گلاسر »در کتاب «تئوری انتخاب »می گوید:

افراد نیازشان به قدرت را به سه شکل بر آورده می کنند:

*شکل اول:power on

     یعنی قدرتشان را بر دیگری اعمال می کنند و با کنترل دیگری یا دیگران احساس قدرت می کنند.

     تذکر دادن به دیگران،غُر زدن،ایراد گرفتن و مجبور کردن دیگران به کارهایی که به

گمان این افراد به صلاح آنهاست نمونه این رفتار هاست.

*شکل دوم:power with

     یعنی قدرت را با دیگران تجربه می کنند، مثل وقتی که شما قرار است تصمیمی

بگیرید که نتیجه ی آن بر روی همسر یا فرزندتان هم اثر  می گذارد،آنگاه نظر و

خواست آنها را هم در نظر می گیرید و حتی به نظر آنها عمل می کنید.

    در واقع به دیگری هم فرصت مخالفت و اظهار نظر و تصمیم گیری می دهید.

*شکل سوم:power within

    در این شکل از ارضاءنیاز قدرت،فرد نه قدرتش را بر دیگران اعمال می کند و نه با

آنها،بلکه قدرت درونی خویش را افزایش می دهد.

    مثل وقتی که فردی با بالا بردن دانش یا مهارتی در خود احساس توانمندی و

قدرت می کند، حتی اگر از دیگران هم تحسینی دریافت نکند، اهمیتی نمی دهد.

    "نکته":افرادی که در ارتقاء دانش و فرهنگ بشر نقش مهمی بازی کرده اند،

نیاز به قدرت شان را از روش سوم بر آورده کرده اند.

    افرادی مثل ادیسون،انیشتین،سقراط،نویسنده ها،شاعران و هنرمندان بسیاری

در طول تاریخ و یا کسانی که حتی مشهور هم نشده اند، اما قدرتمند بوده اند.

اصول بازاریابی و تجارت و افزایش سود در کار

اصول بازاريابي و تجارت و افزايش سود در کار

بازار يابي در كسب و كار امروز يك امر ضروري است ودر مو قعيت ساز مانها نقش اساسي ايفا مي كند.بازاريابي به فروش از طريق ويزيتوري يا تهيه آگهي هاي تبليغاتي محدود نمي شود و مفهوم بسيار جامع تري دارد و به همين دليل گفته مي شود تفكر بازار يابي بايد در كليه ي بخش ها و فرايند هاي سازماني نفوذ كند و مورد توجه قرار گيرد.خلق نام تجاري مناسب ، تبليغات مناسب ، توجه به تغير دائم در نيازها ودر نهايت بهره گيري ازفناوري روز از الزامات اساسي است.

بازاريابي نتيجه ناگزيرو دوري ناپذير وضروري سرمايه داري است.البته اين بدان معنا نيست كه بازاريابي تنها به كشورهاي داراي نظام سرمايه داري محدود مي شود ، تكنيك هاي بازاريابي در تمام نظامهاي سياسي و بسياري از جنبه هاي زندگي كاربرد دارد.

101 نکته مدیریت تغییر

نکته مدیریت تغییر

امروزه تغيير مهم‌ترين عامل مؤثر در مديريت كسب و كار موفق محسوب مي‌شود. سازمان‌ها (و افراد شاغل در آنها) بايد نگرش مثبتي نسبت به مساله تغيير داشته باشند تا از اين طريق توان رقابتي خود در بازارهاي تهاجمي امروزي را حفظ كنند. عدم توجه به يك روند در حال تغيير ممكن است بسيار پرهزينه باشد. اين مقاله به مديران مي‌آموزد كه براي بقاي خود چگونه همواره يك گام از رقبا جلوتر باشند، روند تغييرات را تعيين كنند، و رهبري يك پروژه تغيير را بر عهده بگيرند.

اين مقاله در قالب 101 نكته كليدي طراحي شده و به مديران توصيه مي‌شود علاوه بر مطالعه دقيق به آن عمل كنند.
ضرورت تغيير
تغيير كليه جنبه‌هاي زندگي را تحت تاثير قرار مي‌دهد. اتخاذ يك رويكرد آينده‌نگر تنها راهي است كه به كمك آن مي‌توانيد آينده را، چه به عنوان يك فرد و چه به عنوان يك سازمان، در دست بگيرد.
بنابراين،‌ پذيراي تغيير باشيد و ياد بگيريد كه عناصر مثبت آن را توسعه دهيد.
1- كليه تغييراتي را كه مد نظر داريد يادداشت و براي ايجاد آنها برنامه‌ريزي كنيد.
2- اگر احساس مي‌كنيد كه در برابر تغيير مقاوم هستيد،‌ در جستجوي علت آن باشيد.
3- در جستجوي افراد پذيراي تغيير باشيد و با آنها هم‌پيمان شويد.
4- قبل از تبعيت از خط مشي ديگران كمي فكر كنيد.
شناخت علل تغيير
براي كنار آمدن با سرعت روز افزون تغييرات، در درجه اول بايد علل زيربنايي آنها شناسايي شوند.
برخي از تغييرات مشخص در ساختار داخلي سازمان‌ها و بازارهاي خارج از آنها زاييده تغييرات گسترده در جامعه، اقتصاد يا تكنولوژي هستند.

مشتری رئیس بازار

آیا مشتری سلطان و رئیس بازار است؟        (سیده هدیه حسین زاده و الهه سلطانی)

     در غرب میگویند مشتری سلطان بازار است.در ژاپن میگویند مشتری رئیس شماست، چرا راه دور برویم؟ در ادبیات خودمان داریم که مشتری ارباب رجوع ماست، یعنی انگار اربابی است که رجوع میکند و در بازار قدیم میگفتند مشتری ولی نعمت ماست. برخی هم معتقدند  که مشتری نیازمندی هست که باید نیازش را شناخت و آنرا برطرف کرد.اما مشتری هر کدام از اینها که باشد یک چیز مشخص است و آن اینکه بدون وجود مشتریان خشنود و وفادار هیچ کسب و کار موفقی نمیتواند برای همیشه موفق بماند. با توجه به اهمیت این مقوله سمینار مدیریت رضایت مندی مشتریان توسط شرکت گسترش توسعه تحقیقات  در تهران برگزار شد که طی آن جمعی از کارشناسان ،متخصان بازاریابی ،تجارت و ارتباطات راهکارهای مشتری مداری را مطرح کردند.

 

 �دکتر امیر احمد امیر شاهی�

معیار های رضایتمندی مشتری

هر گاه مبلغ پرداختی از ارزش دریافتی بیشتر باشد مشتری ناراضی است،اگر ....

ادامه نوشته

هدف

   می گویند تیمور لنگ مادر زادی لنگ بود و یک پایش کوتاه تر از دیگری بود. یک روز همۀ سرداران لشکرش را گرد تپۀ پوشیده از برف که بر فراز تپه، یک درخت بلوط وجود داشت، جهت مشخص نمودن جانشینش جمع کرد. سردارانش گرد تپه حلقه زده بودند. تیمور گفت: همه تک تک به سمت درخت حرکت کنند و هرکس رد پایش یک خط راست باشه، جانشین من میشه. همه این کارو کردند و به درخت رسیدند، اما وقتی به رد پای بجا مانده روی برف پشت سرشون نگاه می کردند، همه دیدند درسته که به درخت رسیدند ولی همه زیگزاگی و کج و معوج. تا اینکه آخرین نفر خود تیمور لنگ به سمت درخت راه افتاد و در کمال تعجب با اینکه لنگ بود در یک خط راست به درخت رسید. به نظر شما چرا تیمور نتونست جانشین خود را در اون روز برفی انتخاب کند؟ ایراد سردارانش چه بود که نتونستند مثل تیمور در یک خط راست حرکت کنند و جانشینش شوند؟ در قصۀ تیمور لنگ وقتی راوی علت را از خود تیمور جویا می شود، تیمور در پاسخ میگوید: هدف رسیدن به درخت بود، من هدف را نگاه می کردم و قدم برمیداشتم اما سپاهیانم پاهایشان را نگاه می کردند نه هدف را. تمرکز داشتن و هدف داشتن لازمه موفقیت است.

هوش و فراست در زمامداری

منتظم الدوله در خاطرات خود می نویسد :

    تاجری نزد امیرکبیر آمده و میگوید که مال التجاره اش هنگام سفر به استانبول در دریا غرق شده و از وی خواسته بود تا از دولت عثمانی طلب خسارت کند . امیرکبیر می گوید اگر کالاهایت در خشکی و توسط راهزنان دزدیده میشد دولت عثمانی موظف بود تامین کند ولی تو که میگویی اموالت دچار طوفان شده است . تاجر مذکور بازهم اصرار کرده و میگوید که اگر امیر اقدامی نکند آنجا را ترک نخواهد کرد . امیر پس از کمی تامل میگوید فردا صبح بیاید و نامه ای را که به شاه عثمانی خواهد نوشت بگیرد و با خود ببرد . تاجر نامه را گرفته و به دربار عثمانی برده و پس از حدود یکماه با شادی و شعف برگشته و تحفه ای هم به امیر آورده بود تا از اعاده خسارت اموالش تشکر کند . اطرافیان با تعجب از امیرکبیر پرسیده بودند مگر امیر در نامه اش به چه قانونی استناد کرده که تاجر توانسته بود خسارتش را بگیرد . امیر گفته بود: اگر به سکه شاه عثمانی دقت کنید , نوشته " سلطان البرین و خاقان البحرین " و من نوشتم یا سکه ات را عوض کن یا خسارت اموال این شخص را پس بده .

مال باخته و کریمخان زند

مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند. سربازان مانع ورودش مي شوند. خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مرد را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند.

مرد به حضور خان زند مي رسد و كريمخان از او مي پرسد: «چه شده است چنين ناله و فرياد مي كني؟»

مرد با درشتي مي گويد: «دزد همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم!»

خان مي پرسد: «وقتي اموالت به سرقت مي رفت تو كجا بودي؟»

مرد مي گويد: «من خوابيده بودم!»

خان مي گويد: «خوب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟»

مرد مي گويد: «من خوابيده بودم، چون فكر مي كردم تو بيداري!»

خان بزرگ زند لحظه اي سكوت مي كند و سپس دستور مي دهد خسارتش از خزانه جبران كنند و در آخر مي گويد: «اين مرد راست مي گويد ما بايد بيدار باشيم.»

حکایت موشها

   تعدادي موش در يك مزرعه زندگي مي كردند. موشها روزگار خوشي نداشتند چرا كه گربه اي در مزرعه بود كه آنها را شكار مي كرد. موشها در يك ترس هميشگي به سر مي بردند و ممكن بود در هر وقت از شب و روز در چنگالهاي تيز گربه چابك قرار گيرند.

    موشها جلسه اي تشكيل دادند تا حداقل راهي پيدا كنند كه از وجود گربه در اطراف خود باخبر شوند و بتوانند عكس العمل مناسب از خود بروز دهند. طرح هاي مختلفي مورد بررسي قرار گرفت اما هيچكدام پذيرفته نشد.

    در آخر يك موش جوان ايستاد و گفت: «من يك طرح خيلي ساده دارم اما كاملاً مؤثر خواهد بود. همه كاري كه بايد انجام دهيم اين است كه...

ادامه نوشته

ویژگیهای افراد با نفوذ

ویژگی که افراد با نفوذ دارند

    بسیاری از افراد قدرتمند و پرنفوذ در دنیا، در ارتباط برقرار کردن با دیگران هنر زیادی دارند. آنها همیشه این سوال را از خود می پرسند:
« اکنون مساله مهم در اینجا چیست ؟»
چنین افرادی دارای کیفیت ها و ویژگی هایی هستند که باعث نفوذ و تاثیرگذاریشان روی دیگران می شود.
تعدادی از این ویژگی ها پیش روی شماست:

1 - سخنوری🎤
نفوذ افراد معمولا از زبان و کلامشان آغاز می شود؛ به این معنا که این نوع افراد ارتباط کلامی درست و قدرتمندی با سایرین برقرار می کنند و همین امر باعث می شود اولین قدم را محکم بردارند.

2 - بازارگرمی📣 
این یکی از ویژگی های بسیار تاثیرگذار افراد بانفوذ است. این جور افراد ...

ادامه نوشته

شناخت چهار سبک شخصیتی مشتریان

 ارتباط عناصر انسانی 

   هرچند که مشتریان ویژگی های شخصیتی و رفتاری متفاوتی دارند ، اما شما می توانید آن ها را در چهار رده ی فیلسوف، سورچی، مصلح و شاعر طبقه بندی کنید.

مشتریان فیلسوف:
   این ها همان مشتریان تحلیلگر و با رفتار کاملا قاعده دار هستند. علاقه دارند تا با ایشان از طریق اسناد و اطلاعات تصدیق شده و مدون صحبت کنید. رفتار و ساختار سازمانی شما برایشان مهم است و از نظر سایرین به عنوان افراد سخت گیر، بیش از حد متکی به منابع اطلاعاتی و بدقلق شناخته می شوند. منظم، دقیق و صریح، محتاط، منطقی، پیرو سنت های قراردادی.
    همواره اسناد و اطلاعات مدون و طبقه بندی شده در خصوص کالا و خدماتتان را برای این مشتریان آماده نگه دارید. دقیقا با ایشان طبق قرارداد رفتار کنید، نه بیشتر و نه کمتر. سعی نکنید با استفاده از ابزارهای تخفیف و هدیه وفاداریشان را بخرید. هیچ نامه، جلسه، یا وظیفه ای را در ارتباط با ایشان به تعویق نیندازید. این مشتریان قسمت "درباره ی ما" در سایت شما را به دقت می خوانند. گواهی های استاندارد، رضایت نامه سایر مشتریان و لیست مشتریان قبلی شما برایشان مهم است. اگر به شما اعتماد کنند، به راحتی آن را از دست نمی دهید. نگران وفاداری ایشان نباشید، مطمئنا اگر از شما بهتر می یافتند به سراغ دیگری می رفتند. بنابر این حال که شما را انتخاب کرده اند آسوده باشید و تنها از کیفیت و دقت کار خود اطمینان حاصل کنید تا مبادا ایشان را برنجانید.

ادامه نوشته

عوامل بازدارنده شروع موفق

8 عاملی که موفقیت استارتاپ شما را با شکست روبرو می کند:

1- نوآوری بدون تجاری سازی ایده، کسب و کار نیست.
ممکن است ایده یا فناوری شما، شگفت انگیز و فرصتی بزرگ باشد ولی این به تنهایی موفقیت کسب و کار شما را تضمین نمی کند. شما هنوز نیازمند راهکاری جهت عرضه محصول، افرادی که بتوانند در کنار هم بصورت یک تیم کار کنند و مشتریانی هستید که حاضر به خرید محصول یا خدمات شما باشند. اطمینان حاصل کنید آنچه ارائه می کنید همان چیزی است که مشتری می خواهد نه آنچه شما توانایی عرضه اش را دارید.  

2- عدم تامین منابع مالی (کافی) نتایجی بد به همراه دارد.
حقوق و دستمزد فروشندگان و سایر کارکنان تان را به موقع پرداخت کنید چرا که در غیر اینصورت ممکن است کارشکنی بسرعت جایگزین وفاداری آن ها به شما شود. تصمیمات حیاتی آن ها در مواقع بحران می تواند برخلاف استراتژی کسب و کار شما بوده و موجب شکافی عمیق در فرآیند کار شود. تامین کردن پرسنل و پاسخ مناسب به درخواست های بجای آن ها بسیار پر اهمیت تر از توسعه کسب و کار است.

3- یک شرکت نمی تواند بطور همزمان چندین خط مشی را دنبال نماید.
"خط مشی" در یک بیان ساده راه و روشی است که...

ادامه نوشته

خلاقیت

خلاقیت در کسب و کار

فردی صاحب یک مغازه کتاب فروشی کوچک بود که در میان دو کتاب فروشی بزرگ و معتبر قرار       داشت. روزی هنگام مراجعه به محل کار خود متوجه تابلو مغازه سمت راستی با عنوان:

" فروش عظیم جشن سالگرد، 50% تخفیف " شد.

این تابلو حتی از سر در مغازه بزرگ تر بود و بسیار جلب توجه می کرد.

روز بعد مغازه سمت چپی نیز تابلویی با عنوان: " حراج بزرگ، 60% تخفیف " نصب نمود و مغازه این شخص در میان این دو بیش از پیش محقر بنظر می رسید.

صاحب این کتاب فروشی کوچک چه کاری می توانست انجام دهد؟

تابلویی متفاوت برای خود طراحی نمود و در سردر مغازه نصب نمود، رو این تابلو نوشته شده بود:

"درب ورودی اصلی"

از خودتان بپرسید: من چگونه می توانم در کسب و کار و فروش محصولات و خدماتم نسبت به رقبا خلاق تر عمل کنم!

زبان بدن(تشخیص صداقت)

چگونه تشخیص دهیم کسی روراست و صادق است؟

    وقتی افراد می خواهند روراستی یا صداقت شان را نشان دهند، معمولاً کف یک یا هر دو دست خود را به سمت طرف مقابل نگه می دارند و از جملاتی مانند «این کار را من انجام ندادم»، «اگر از دست من ناراحت شدید از شما عذر می خواهم» یا «دارم راستش را به شما می گویم» استفاده می کنند. استفاده از کف هر دو دست مانند بسیاری از علائم زبان بدن، حرکتی کاملاً غیرارادی و ناخودآگانه است. سخنران زیر با حرکت دستان خود می خواهد به مخاطبین بگوید که به من اعتماد داشته باشید.
    اگر دقت کرده باشید، وقتی بچه ها دروغ می گویند یا مسئله ای را کتمان می کنند، اغلب اوقات دستان شان را در پشت خود مخفی می کنند. همچنین وقتی مردان قصد مخفی کردن مسئله ای را داشته باشند دستان شان را در جیب خود قرار می دهند. حتی ممکن است برای مخفی کردن کف دستان در حالت دست به سینه قرار بگیرند. خانم ها به هنگام کتمان حقایق، سعی می کنند تا از موضوع طفره بروند یا در مورد موضوعات نامربوط صحبت کنند و در این حین نیز خودشان را به فعالیت های دیگر مشغول می کنند. در واقع خانم ها ترجیح می دهند هنگام عدم بیان حقایق وانمود کنند که سرشان شلوغ است.
معمولا به فروشنده ها آموزش داده می شود وقتی مشتری دلایل عدم خرید خود را توضیح می دهد به کف دستان او نگاه کنند زیرا وقتی مشتری ...

ادامه نوشته

یاد گیری از دیگران

وقتی کسی مرا ناراحت می کند یا به چالش می کشد یا مشمئز می کند،
از خودم می پرسم: این، فرستاده شده تا چه درس مهمی را به من یاد بدهد؟
در این لحظه، فاقد کدام ویژگی شخصیتی و روانی هستم
که باعث شده متحمل درد و رنج شوم؟
انسان های کند ذهن و کم هوش، به شما صبر و بردباری می آموزند.
انسان های عصبانی مزاج، آرامش و خون سردی را به شما آموزش می دهند.
انسان های تحقیرگر، عزت نفس را به شما می آموزند.
انسان های بی احساس و بی اعتنا، عشق بی قید و شرط را به شما می آموزند.
انسان های دورو، صداقت را به شما می آموزند.
انسان های لجباز، انعطاف پذیری را به شما می آموزند.
انسان های ترسو، جرأت و شهامت را به شما می آموزند.

حکایت ژاپنی ها

خود را مجبور به پیشرفت کنید...

   ژاپنی ها عاشق ماهی تازه هستند.اما آب های اطراف ژاپن سالهاست که ماهی تازه ندارد.
بنابر این برای غذا رساندن به جمعیت ژاپن،قایق های ماهی گیری بزرگتر شدند و مسافت های دورتری را پیمودند. ماهیگیران هر چه مسافت طولانی تری را طی می کردند به همان میزان آوردن ماهی تازه بیشتر طول می کشید.اگر بازگشت بیش از چند روز طول می کشید ماهیها دیگر تازه نبودند و ژاپنی ها مزه این ماهی را دوست نداشتند.
    برای حل این مسئله، شرکت های ماهیگیری فریزرهایی در قایق هایشان تعبیه کردند.
آنها ماهی ها را می گرفتند آنها را روی دریا منجمد می کردند. فریزرها این امکان را برای
قایق ها و ماهی گیران ایجاد کردند که دورتر بروند و مدت زمان طولانی تری را روی آب
بمانند. اما ژاپنی ها مزه ماهی تازه و منجمد را متوجه می شدند و مزه ماهی یخ زده را دوست
نداشتند. بنابر این شرکت های ماهیگیری مخزن هایی را در قایق ها کار گذاشتند و ماهی را در
مخازن آب نگهداری می کردند. ماهی ها پس از کمی تقلا آرام می شدند و حرکت نمی کردند.
آنها خسته و بی رمق، اما زنده بودند.متاسفانه ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند. زیرا ماهی ها روزها حرکت نکرده و مزه ماهی تازه را از دست داده بودند.باز ژاپنی ها مزه ماهی تازه را نسبت به ماهی بی حال و تنبل ترجیح می دادند.پس شرکت های ماهیگیری به گونه ای باید این مسئله را حل می کردند.
آنها چطور می توانستند ماهی تازه بگیرند؟اگر شما مشاور صنایع ماهیگیری بودید، چه پیشنهادی می دادید؟

و اما چطور ژاپنی ها ماهی ها را تازه نگه میدارند؟برای نگه داشتن ماهی تازه شرکت های
ماهیگیری ژاپن هنوز هم از مخازن نگهداری ماهی در قایق ها استفاده می کنند اما حالا
آن ها یک «کوسه کوچک» به داخل هر مخزن میاندازند.
ماهی ها برای اینکه طعمه کوسه نشوند، جنب و جوش و حرکت دارند.کوسه چند تایی ماهی می خورد اما بیشتر ماهی ها با وضعیتی بسیار سر زنده به مقصد میرسند.زیرا ماهی ها تلاش کردند تا زنده بمانند.

در مخزن زندگیتان کوسه ای بیندازید
و ببینید که واقعاً چقدر می توانید دورتر بروید و شنا کنید .

به کار معنا بدهید

یک مدیر خوب باید حتی پیش پا افتاده ترین و ساده ترین کارها را با معنا و مفهوم کند و ملال آور ترین فعالیت را به رسالتی الهام بخش تبدیل کند، به طوری که آن فعالیت سبب جذب و نشاط کارکنان شود. 
اگر هدف و معنای کار را به کارکنان گوشزد کنیم، کارآیی و بهره وری آنها تقویت و افزایش پیدا می کند.
هدف را باید طوری تعریف کنید که سبب برانگیختن افراد و هنرنمایی آنها شود. برانگیختگی یکی از نیازهای اساسی انسان است. کارکنان به وسیله این برانگیختگی احساس ارزشمندی می کنند.
بسیاری از کارکنان از محیط کار راضی نیستند و تنها محیط کار آنها را سرگرم می کند، اما دل و جان آنها را درگیر کار نمی کند. "رضایت شغلی" و "معنا داربودن محیط کار" با هم خیلی تفاوت دارند.
افراد می خواهند محیط کار به اجتماع کوچکی تبدیل شود که دارای جو گفت و شنود باشد و بین آنها پیوند برقرار کند. افراد فضایی را می خواهند تا در آن هنرهای خود را به نمایش بگذارند. دستمزدهای بالا به تنهایی محیط کار را دلچسب و هدفمند نمی کند.
همه ی گروه های برگزیده علاوه برداشتن رسالت و هدف، مدیرانی دارند که خود را وقف آزاد سازی و رها کردن توانایی های همکاران خود می کنند.
یکی از هنرهای مدیران گروه های برگزیده، آگاهی به این نکته است که کارها بزرگ و جهادگونه شوند.
بهترین کارکنان کسانی اند که روحیه داوطلبی دارند. داوطلبان قرارداد نمی خواهند، عهد و پیمان می خواهند. این گونه روابط مشوق آزادی و پاسخگوی نیاز های اصیل است و به کار معنا و گرما می بخشد.

حکایت قاطر پیر

باران بشدت مي باريد و مرد در حاليكه ماشين خود را در جاده پيش مي راند ناگهان تعادل اتومبيل بهم خورد و از نرده هاي كنار جاده به سمت خارج منحرف شد. از حسن امر، ماشين صدمه اي نديد اما لاستيك هاي آن داخل گل و لاي گير كرد و راننده هر چه سعي نمود نتوانست آن را از گل بيرون بكشد. به ناچار زير باران از ماشين پياده شد و به سمت مزرعه مجاور دويد و در زد. كشاورز پير كه داشت كنار اجاق استراحت مي كرد به آرامي آمد و در را باز كرد.

راننده ماجرا رو شرح داد و از او درخواست كمك كرد. پيرمرد گفت كه ممكن است از دستش كاري بر نياد اما اضافه كرد كه: «بذار ببينم فردريك چيكار ميتونه برات بكنه.»

با هم به سمت طويله رفتند و كشاورز افسار يك قاطر پير رو گرفت و با زور آن را بيرون كشيد. تا راننده شكل و قيافه قاطر رو ديد باورش نشد كه اين حيوان پير و نحيف بتواند كمكش كند، اما چه مي شد كرد، در آن شرايط سخت به امتحانش مي ارزيد.

با هم به كنار جاده رسيدند و كشاورز طناب را به اتومبيل بست و يك سر ديگر آن را محكم دور شانه هاي فردريك يا همان قاطر بست و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد: «يالا، پل، فردريك، هري، تام، فردريك، تام، هري، پل... يالا سعيتون رو بكنين... آهان فقط يك كم ديگه، يه كم ديگه... خوبه تونستين.»

راننده با ناباوري ديد كه قاطر پير موفق شد اتوميبل را از گل بيرون بكشد. با خوشحالي و تعجب از كشاورز تشكر كرد و هنگام خداحافظي از او پرسيد: «هنوز هم نميتونم باور كنم كه اين حيوون پير تونسته باشه، حتما هر چي هست زير سر اون اسامي ديگه است، نكنه يه جادوئي در كاره.»

كشاورز پاسخ داد: «ببين عزيزم، جادوئي در كار نيست. اون كار رو كردم كه اين حيوون باور كنه عضو يه گروهه و داره يك كار تيمي ميكنه، آخه ميدوني قاطر من كوره!»

حکایت مدیریتی

اﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘایشان ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ . ﻣﻼ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ: ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ .

ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎو ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، به هر ﺯﺣﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢﮐﺮﺩند و ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﺭﺳﺎندند.
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ حالي که ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺻیغه ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ! ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟

ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : 
ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ .

  1.    ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ . ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﯾﺪ.
  2. ﻭﻗﺘﯽ ادم ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻬﺎﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.