مور چه ای دانه بر پشت داشت و آرام می رفت...

نسیمی وزیدن گرفت و دانه را بر زمین زد.

مورچه دانه را بر داشت و با نگاهی به آسمان آرام نجوا کرد:

گاهی یادم می رود که هستی.

کاش گاه و بی گاه نسیم بوزد.