رفاقت
در راه مشهد،شاه عباس تصمیم گرفت دو بزرگ را امتحان کند!!
به شیخ بهائی که اسبش جلو می رفت گفت:
این میرداماد چقدر بی عرضه است ،اسبش دائم عقب می ماند.
شیخ بهائی گفت:
کوهی از علم و دانش بر آن اسب سوار است،حیوان کشش
این همه عظمت را ندارد.
ساعتی بعد عقب ماند،این بار به میر داماد گفت:
این شیخ بهائی رعایت نمی کند،دائم جلو می تازد.
میرداماد گفت:
اسب او از اینکه آدم بزرگی چون شیخ بهائی بر پشتش
سوار است،سر از پا نمی شناسد و می خواهد از شوق
بال درآورد.
این است رسم رفاقت،در "غیاب یکدیگر"
"حافظ آبروی"هم باشیم.
+ نوشته شده در ساعت 17:29 توسط حسین دهقان
|