سخنی با خدا

گل و پروانه

شخصی از خدا دو چیز خواست:

یک گل و یک پروانه

اما چیزی که به دست آورد،

یک کاکتوس و یک کرم بود!..

غمگین شد؛

با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و

به من توجهی نمی کند؛

چند روز گذشت...

از آن کاکتوس پر ازخار گلی زیبا روییده شد و

آن کرم تبدیل به پروانه ای زیبا شده بود..

 

اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید،

به او اعتماد کنید...

 

خارهای امروز گلهای فردایند.

خدایا ! من دلم قرصه !

خدایا ! من دلم قرصه !

 
خدايا سرده اين پايين از اون بالا تماشا كن...

اگه میشه فقط گاهی خودت قلب منو هاااا کن...

خدایا سرده این پایین ببین دستامو می لرزه...

دیگه حتی............
ادامه نوشته