عشق مادر

چندسال پیش،در یک روز گرم تابستان،پسرکوچکی با عجله لباس هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه نزدیک خانه شان شیرجه زد.

مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت میبرد ناگهان تمساحی...