تو برام شکلات بردار!!!

دختر کوچولو وارد بقالی شد و کاغذی به طرف بقال دراز کرد و گفت:

مامانم گفته چیزهایی که در این لیست نوشته بهم بدی، این هم پولش...

بقال کاغذ رو گرفت و لیست نوشته شده در کاغذ را فراهم کرد و به دست دختر بچه داد، بعد لبخندی زد و گفت:

چون دختر خوبی هستی و به حرف مامانت گوش می‌دی، می‌تونی یک مشت شکلات به عنوان جایزه برداری.

ولی دختر کوچولو از جای خودش تکون نخورد، مرد بقال که احساس کرد دختر بچه برای برداشتن شکلات‌ها خجالت می‌کشه گفت: "دخترم! خجالت نکش، بیا جلو خودت شکلاتهاتو بردار"

دخترک پاسخ داد: "عمو! نمی‌خوام خودم شکلات‌ها رو بردارم، نمی‌شه شما بهم بدین؟ "

بقال با تعجب پرسید:

چرا دخترم؟ مگه چه فرقی می‌کنه؟

و دخترک با خنده ای کودکانه گفت: آخه مشت شما از مشت من بزرگتره!

نکته اخلاقی داستان:

داشتم فکر می‌کردم حواسمون به‌ اندازه یه بچه کوچولو هم جمع نیست که بدونیم و مطمئن باشیم که مشت خدا از مشت ما بزرگتره!

مدیریت

    مدیریت زمان وسیله ای است که می تواند شما را از جایی که هستید به جایی که می خواهید باشید برساند.

"برایان تریسی"

 

   فروشندگان فقط هنگامی واقعا مشغول انجام کار هستند که در مدت زمان معقولی با شخصی سرو کار دارند که قادر و مایل به خرید است . 

"برایان تریسی" 

 

   پس از فارغ التحصیل شدن از دبیرستان و استخدام ، کسی به شما رقم فوق العاده زیادی پرداخت نخواهد کرد. به همین ترتیب قبل از آن که بتوانید به مقام معاون ارشد، با خودرو مجهز و تلفن همراه برسید، باید برای مقام ومزایایش زحمت بکشید.

"بیل گیتس"

 

  رسیدن به اهداف فروش و در آمد مطلوب منوط به انجام فعالیت هایی است که برای رسیدن به آنها ضروری است. پس روی این فعالیت ها متمرکز شوید . 

"برایان تریسی"

درمان سردرد به طور طبیعی

زمانی که دچار سردرد هستید چه اقدامی می‌کنید؟ قبل از اینکه برای تسکین درد یک قرص بخورید، علت آن را کشف کنید. عوامل سردرد زیاد می‌باشند، اما علت اصلی به شیوه زندگی بر می‌گردد. مطالب زیر را بخوانید تا سردرد خود را از بین ببرید.

عوامل مشترک سردردها
یک چیزی در زندگی محیط نامطلوبی به وجود می‌آورد که سبب سردرد می‌شود. برای نمونه، خیلی از مردم با سردردهای ناشی از سرما خوردگی، دیر خوابیدن و مصرف نوشابه‌های الکلی آشنا هستند. دیگر عوامل آن مشکلات سینوسی، تنش ماهیچه، درد چشم،
استرس، یک ویروس، آلرژی‌ها، عادات بد غذایی، آسیب ماهیچه‌ای در گردن و کمر، و فشار به فک‌ها می‌باشند. بعضی از خانم‌ها شاید سردرد ناشی از ناتوازنی هورمونی را تجربه کرده باشند.

فاکتور غذا

آنچه که به طور مرتب می‌خوریم روی جریان مفید انرژی و خون به سوی مغز اثر می‌گذارد و از سردرد جلوگیری می‌کند. در وعده‌های غذایی کم بخورید اما...

ادامه نوشته

یامهدی...

راستی خدا...


 

 

راستی خدا ...

 

دلم هوای دیروز را کرده ...

 

هوای روزهای کودکی را ...

 

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

 

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد ...

 

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و

 

دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را ...

 

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم

 

و دلم را شکستند ...

 

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان

 

هر چه میخواهید بکشید

 

این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو ...

 

دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم

 

آن را نچینم ...

 

دلم میخواهد

 

می شود باز هم کودک شد؟؟

 

راستی خدا !!!

 

دلم فردا هوای امروز را می کند ...

قهر کردن گنجشک با خدا

روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشك با خدا هيچ نگفت!

فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان اين گونه مي گفت: " مي آيد، من تنها گوشي هستم كه غصه هايش را مي شنود و يگانه قلبي ام كه دردهايش را در خود نگه مي دارد و سر انجام گنجشك روي شاخه اي از درخت دنيا نشست.

" فرشتگان چشم به لب هايش دوختند، گنجشك هيچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:

" با من بگو از آنچه سنگيني سينه توست.

" گنجشك گفت:

" لانه كوچكي داشتم، آرامگاه خستگي هايم بود و سرپناه بي كسي ام. تو همان را هم از من گرفتي. اين طوفان بي موقع چه بود؟ چه مي خواستي از لانه محقرم كجاي دنيا را گرفته بود و سنگيني بغضي راه بر كلامش بست.

سكوتي در عرش طنين انداز شد. فرشتگان همه سر به زير انداختند. خدا گفت:

" ماري در راه لانه ات بود. خواب بودي. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون كند. آنگاه تو از كمين مار پر گشودي. " گنجشك خيره در خدايي خدا مانده بود.

خدا گفت: " و چه بسيار بلاها كه به واسطه محبتم از تو دور كردم و تو ندانسته به دشمني ام بر خاستي. " اشك در ديدگان گنجشك نشسته بود. ناگاه چيزي در درونش فرو ريخت.

هاي هاي گريه هايش ملكوت خدا را پر كرد...

 

انتظار...

تصاویر چهره در چهره

رازهایی راجع به روغن زیتون!!

فکر می‌کنيد چه رازی در اين روغن نهفته است که سبب شده روی مصرفش اين قدر تاکيد شود؟

روغن زیتون جزو روغن‌های مغذی است که برحسب تصادف در کشورهای مدیترانه‌ای نیز مصارف بسیار دارد.اما اینکه چه‌قدر،چندبار و چه نوعی از آن مصرف شود،بین افراد بسیار متفاوت است.خیلی‌ها اصلا از روغن زیتون خوش‌شان نمی‌آید و در عوض بعضی‌ها دوست دارند به جای سس روی سالاد خود روغن زیتون بریزند...

ادامه نوشته

هنرنمایی با کبریت









یا اباصالح...

مثل بادبادک...

مثل باد بادک باش،با اینکه می دونه

 زندگیش به نخی بنده، تو آسمون

میرقصه و می خنده

 

بخند و نگران نباش ، بدون

که نخ زندگیت دست خداست

لحظه ها...

یادمان باشد که...
لحظه‌هاست که آدمی را هیچ و پوچ می‌کند.
لحظه‌هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می‌کند.
لحظه‌هاست که عمر ما را به پایان می‌رسانند.
و لحظه‌هاست که انسان را فریب می‌دهند.
بیایید از پس لحظه‌ها بگریزیم.
به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم.
این‌گونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی راه ما نیست.
و از همین لحظه لذت ببریم... نه به امید لحظه بعدی

قرآن

    قرآن کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد. کتابی آسمانی است اما - بر خلاف آن چه مؤمنین امروزی می پندارند و بی ایمانان امروز قیاس می کنند - بیشتر توجهش به طبیعت است و زندگی و آگاهی و عزت و قدرت و پیشرفت و کمال و جهاد!
 کتابی است که نام بیش از ۷۰ سوره اش از مسائل انسانی گرفته شده است و بیش از ۳۰ سوره اش از پدیده های مادی و تنها ۲ سوره اش از عبادات! آن هم حج و نماز!
 کتابی است که شماره آیات جهادش با آیات عبادتش قابل قیاس نیست
 کتابی است که نخستین پیامش خواندن است و افتخار خدایش به تعلیم انسان با قلم… آن هم در جامعه ای و قبایلی که کتاب و قلم و تعلیم و تربیت مطرح نیست
 این کتاب از آن روزی که به حیله دشمن و به جهل دوست لایش را بستند، لایه اش مصرف پیدا کرد و وقتی متنش متروک شد، جلدش رواج یافت و از آن هنگام که این کتاب را - که خواندنی نام دارد - دیگر نخواندند و برای تقدیس و تبرک و اسباب کشی به کار رفت، از وقتی که دیگر درمان دردهای فکری و روحی و اجتماعی را از او نخواستند، وسیله شفای امراض جسمی چون درد کمر و باد شانه و… شد و چون در بیداری رهایش کردند، بالای سر در خواب گذاشتند و بالاخره، این که می بینی؛ اکنون در خدمت اموات قرارش داده اند و نثار روح ارواح گذشتگانش و ندایش از قبرستان های ما به گوش می رسد،
 قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند ” چه کس مرده است؟
 چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا تو را برای مردگان ما نازل کرده است.
 قرآن! من شرمنده توام اگر تو را از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام. یکی ذوق می کند که تو را بر روی برنج نوشته،‌ یکی ذوق می کند که تو را فرش کرده، ‌یکی ذوق می کند که تو را با طلا نوشته، ‌یکی به خود می بالد که تو را در کوچک ترین قطع ممکن منتشر کرده و… آیا واقعا خدا تو را فرستاده تا موزه سازی کنیم؟

  قرآن! من شرمنده توام اگر حتی آنان که تو را می خوانند و ترا می شنوند،‌ آن چنان به پایت می نشینند که خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند… اگر چند آیه از تو را به یک نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند ” احسنت…! ” گویی مسابقه نفس است

  قرآن!‌ من شرمنده توام اگر به یک فستیوال مبدل شده ای حفظ کردن تو با شماره صفحه، خواندن تو از آخر به اول، ‌یک معرفت است یا یک رکورد گیری؟ ای کاش آنان که تو را حفظ کرده اند، ‌حفظ کنی، تا این چنین تو را اسباب مسابقات هوش نکنند.

  خوشا به حال هر کسی که دلش رحلی است برای تو. آنان که وقتی تو را می خوانند چنان حظ می کنند،‌ گویی که قرآن همین الان به ایشان نازل شده است. آنچه ما با قرآن کرده ایم تنها بخشی از اسلام است که به صلیب جهالت کشیدیم.

جاده موفقیت...

جاده ی موفقیت سر راست نیست

پیچی وجود دارد به نام شکست

دور برگردانی به نام سردر گمی

سرعت گیر هایی بنام دوستان

چراغ قرمز هایی بنام دشمنان

چراغ احتیاط هایی بنام خانواده

تایر های پنچری خواهید داشت به نام شغل

اما اگر یدکی بنام عزم داشته باشید

موتوری به نام استقامت

و راننده ای بنام خدا

به جایی خواهید رسید که موفقیت نام دارد

توصیه ی پزشکی جالب و کارساز

 توصیه های یک پروفسور چینی:

متحیر کننده است. توصیه های بسیار خوبی  هستند . چند دقیقه صرف مطالعه آن بکنید هرگز تصور نمی کنید که ممکن است زندگی یک نفر بستگی به شما داشته باشد.

هنگامی که سکته اتفاق می افتد، آرامش خود را حفظ کنید. مهم نیست قربانی کجاست . او را حرکت ندهید چون مویرگهایش پاره خواهند شد. برای جلوگیری از سقوط قربانی ، کمکش کنید تا بنشیند...

ادامه نوشته

اندکی صبر...

رحلت امام خمینی(ره)


 

خدایا این چه غوغایی است اینجا

که گوید با شما درد دل ما

اماما رفتنت آتش به جان زد

نه تنها جان که بر روح جهان زد

(سالگرد رحلت امام خمینی تسلیت باد)

اصل 90/10 را کشف کنید !

اصل 90/10 را کشف کنید 

این اصل، زندگی شما را دگرگون خواهد کرد

(یا حداقل، روش شما در عکس‌العمل به مسائل را متحول خواهد کرد) 

-----------------------------------

این اصل چیست؟ 

10% از زندگی، آن چیزی است که برای ما اتفاق می‌افتد. 

و 90% از زندگی را خود شما با واکنش‌هایتان به امور تعیین می‌کنید.

------------------------------------------

این یعنی چه؟ 

یعنی
ما واقعا بر 10% از اتفاقاتی که برایمان می‌افتد هیچ کنترلی نداریم.

ما نمی‌توانیم ماشین در حال سقوطی را...

ادامه نوشته

داستانک های چرچیل

یه روز چرچیل در مجلس عوام سخنرانی داشت.

یه تاکسی می گیره، وقتی به محل می رسن، به راننده میگه

اینجا منتظر باش تا من برگردم.

راننده میگه

نمیشه، چون میخوام برم خونه و سخنرانی چرچیل را گوش کنم.

چرچیل از این حرف خوشش میاد وبه راننده ۱۰پوند می ده.

راننده میگه:

گور بابای چرچیل، هر وقت خواستی برگرد!

-----------------------------------------------------------------------------------------------------

میگن یه روز چرچیل داشته از یه کوچه باریکی که فقط امکان عبور یه نفر رو داشته… رد می شده…

که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخم خورده اش می رسه…

بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه می کنن… رقیبه می گه

من هیچوقت خودم رو کج نمی کنم تا یه آدم احمق از کنار من عبور کنه…

چرچیل در حالیکه خودش رو کج می کرده… می گه

ولی من این کار رو می کنم!

یامهدی...

هرچه کنی به خود کنی...

مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. 

آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در

ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید.

روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند.

هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است.

او از مرد فقیر عصبانى شد و روز بعد به مرد فقیر گفت: دیگر از تو کره نمى خرم، تو

کره ها را به عنوان یک کیلویی به من مى فروختى در حالى که وزن آن ۹۰۰ گرم است.

مرد فقیر ناراحت شد و سرش را پایین انداخت و گفت: راستش ما ترازویی نداریم که کره ها رو وزن کنیم ولی یک کیلو شکر قبلا از شما خریدیم و آن یک کیلو شکر را به عنوان وزنه قرار دادیم یقین داشته باش که به مقیاس خودت برای تو اندازه مى گیریم.

معبودا

وفات حضرت زینب

تل زینبییه در کربلا

 

آرامگاه زینب در حومه شهر دمشق در سوریه

بازی و ریاضی

1)  هفت رقم شماره ی تلفن خود را در نظربگیرید.

2) حالا سه رقم اول آن را وارد ماشین حساب کنید.یعنی اگر تلفن شما ۱۲۳۴۵۶۷ باشد ۱۲۳ را در ماشین حساب وارد کنید.

3)  حالا این سه رقم را در ۸۰ ضرب کنید و حاصل را با ۱ جمع کنید.

 (4 عدد به دست آمده را در ۲۵۰ ضرب کنید.

5) حالا چهار رقم پایانی تلفن خود رابا عدد به دست آمده جمع کنید. یک بار دیگر چهار رقم پایانی شماره ی خود را با آن جمع کنید.

  (6  عدد ۲۵۰ را از حاصل به دست آمده کم کنید.

 7 ) حالا حاصل را تقسیم بر ۲ کنید

 آیا این شماره برای شما آشنا نیست؟

ولادت امام علی (ع)

ولادت امام جواد(ع)

مادر...

مادر خوبم
دیشب خواب پریشونی دیده بودم. داشتم دنبال کتاب تعبیر خواب می‌گشتم

که مامان صدا زد امیر جان مامان بپر سه تا سنگک بگیر.

اصلا حوصله نداشتم گفتم من که پریروز نون گرفتم. مامان گفت...
ادامه نوشته

خطای دید

شب آرزوها