ماجرای خاکسپاری حافظ

روزی که حافظ از دنیا می رود برخی مردم کوچه و بازار به فتوای مفَتی شهر

شیراز به خیابان می ریزند و مانع دفن جسد شاعر در مصلای شهر می شوند،

به این دلیل که او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود.

فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر می خیزند.

بعد از بگو مگو و جرّ و بحث زیاد،یک نفر از آن میان پیشنهاد می دهد که

کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند هر چه آمد بدان عمل نمایند.

کتاب شعر را دست کودکی می دهند و او آن را باز می کند و

این غزل نمایان می شود:

"عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست

همه جا خانه یار است چه مسجد چه کُنشت"

همه از این شعر حیرت زده می شوند و سرها را به زیر می افکنند.

بالاخره دفن پیکر حافظ انجام می شود و از آن زمان حافظ  " لسان الغیب "

نامیده می شود.

حافظ چگونه حافظ شد؟

حافظ شدن حافظ

آورده اند که حافظ در نوجوانی پدرش را از دست داد وبا خانواده اش به شیراز (وطن مادری )آمد و امر معاش خانواده بر دوش وی افتاد لاجرم به درب دکان نانوایی رفت ومشغول به کار شد .       اونوقت ها زن ها به علت............

ادامه نوشته