چهار گام تا آرامش ذهن

گام اول:

دست از قضاوت خود و دیگران بردارید هیاهوی ذهنتان کم می شود.

گام دوم:

زاویه دید و نگرش خود را تغیییر بدهید،مدیریت کردن زیاد و برنامه ریزی افراطی نداشته باشید.

بگذار هرچه از عالم هستی برای تو مقرر می شود بی خبر به جسم و جانت انتقال یابد.

گام سوم:

دست از شرح حال دادن نسبت به کارها و وقایع گذشته بردار و آنها را توجیه نکن.

گام چهارم:

سوال کردن را کنار بگذار،هر چه کمترازدیگران بدانی کمتر هم اذیت می شوی

برای خودت حریم داشته باش وبه حیات خلوت دیگران سرک نکش.

ماجرای خاکسپاری حافظ

روزی که حافظ از دنیا می رود برخی مردم کوچه و بازار به فتوای مفَتی شهر

شیراز به خیابان می ریزند و مانع دفن جسد شاعر در مصلای شهر می شوند،

به این دلیل که او شراب خوار و بی دین بوده و نباید در این محل دفن شود.

فرهیختگان و اندیشمندان شهر با این کار به مخالفت بر می خیزند.

بعد از بگو مگو و جرّ و بحث زیاد،یک نفر از آن میان پیشنهاد می دهد که

کتاب او را بیاورند و از آن فال بگیرند هر چه آمد بدان عمل نمایند.

کتاب شعر را دست کودکی می دهند و او آن را باز می کند و

این غزل نمایان می شود:

"عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش

هر کسی آن دروَد عاقبت کار که کشت

همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست

همه جا خانه یار است چه مسجد چه کُنشت"

همه از این شعر حیرت زده می شوند و سرها را به زیر می افکنند.

بالاخره دفن پیکر حافظ انجام می شود و از آن زمان حافظ  " لسان الغیب "

نامیده می شود.

انسانیت

نه ثروت تاکنون زاییده مردی

نه قصر و کاخ درمان کرده دردی

برو انسانیت را مشتری باش

قضاوت می شوی با آنچه کردی

قضاوت زیبای امیرالمومنین

در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شكايت كرد. و ناله سر مى داد كه : خدايا! بين من و مادرم حكم كن .


عمر از او پرسيد: مگر مادرت چه كرده است ؟ چرا درباره او شكايت مى كنى ؟


جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شكم خود پرورده و دو سال تمام نيز شير داده . اكنون كه بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخيص مى دهم ، مرا طرد كرده و مى گويد: تو فرزند من نيستى ! حال آنكه او مادر من و من فرزند او هستم .


عمر دستور داد زن را بياورند. زن كه فهميد علت اظهارش چيست ، به همراه چهار برادرش و نيز چهل شاهد در محكمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعايش را مطرح نمايد.


جوان گفته هاى خود را تكرار كرد و قسم ياد كرد كه اين زن مادر من است . عمر به زن گفت : شما در جواب چه مى گوييد؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گيرم و به پيغمبر سوگند ياد مى كنم كه اين پسر را نمى شناسم . او با چنين ادعاى مى خواهد مرا در بين قبيله و خويشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قريشم و تا بحال شوهر نكرده ام و هنوز باكره ام .


در چنين حالتى چگونه ممكن است او فرزند من باشد؟
عمر پرسيد:...

ادامه نوشته

قضاوت

جملات الهام بخش برای زندگی

همیشه یادتان باشد که زندگی پیشکشی است بــــرای شادمانی و خــــوب زیستن،

لبخند زیباترین آرایش هر فرد است و مثبت اندیشی کلید خوشبختی.

زندگی کوتاه تر از آن است که خود را بخاطر مسائل بی ارزش دچار استرس کنید.
از همه لحظه های عمرتان لذت ببرید، کمتر قضاوت کنید و بیشتر بپذیرید و مادامی که به کسی آسیب نمی رسانید همانگونه که دوست دارید زندگی کنید و اهمیت ندهید که دیگران درباره شما چگونه فکر می کنند و چه می گویند.

جمله ی آموزنده از دکتر وین دایر

 

آنان که به قضاوت زندگی دیگران می نشینند، از این حقیقت غافلند که با صرف نیروی خود در این زمینه، خویشتن را از آرامش و صفای باطن محروم می کنند.