معلم عصبي دفتر رو روي ميز كوبيد و داد زد:سارا...

دخترك خودش رو جمع و جور كرد،سرش رو پايين انداخت و خودش رو تا جلوي ميز معلم كشيدوباصداي

لرزان گفت :بله خانوم؟

معلم كه از شدت عصبانيت شقيقه هاش ميزد،توي چشماي سياه ومظلوم دخترك خيره شدودادزد: