عوامل بازدارنده شروع موفق

8 عاملی که موفقیت استارتاپ شما را با شکست روبرو می کند:

1- نوآوری بدون تجاری سازی ایده، کسب و کار نیست.
ممکن است ایده یا فناوری شما، شگفت انگیز و فرصتی بزرگ باشد ولی این به تنهایی موفقیت کسب و کار شما را تضمین نمی کند. شما هنوز نیازمند راهکاری جهت عرضه محصول، افرادی که بتوانند در کنار هم بصورت یک تیم کار کنند و مشتریانی هستید که حاضر به خرید محصول یا خدمات شما باشند. اطمینان حاصل کنید آنچه ارائه می کنید همان چیزی است که مشتری می خواهد نه آنچه شما توانایی عرضه اش را دارید.  

2- عدم تامین منابع مالی (کافی) نتایجی بد به همراه دارد.
حقوق و دستمزد فروشندگان و سایر کارکنان تان را به موقع پرداخت کنید چرا که در غیر اینصورت ممکن است کارشکنی بسرعت جایگزین وفاداری آن ها به شما شود. تصمیمات حیاتی آن ها در مواقع بحران می تواند برخلاف استراتژی کسب و کار شما بوده و موجب شکافی عمیق در فرآیند کار شود. تامین کردن پرسنل و پاسخ مناسب به درخواست های بجای آن ها بسیار پر اهمیت تر از توسعه کسب و کار است.

3- یک شرکت نمی تواند بطور همزمان چندین خط مشی را دنبال نماید.
"خط مشی" در یک بیان ساده راه و روشی است که...

ادامه نوشته

هنر استراتژی

داستانی فوق العاده جالب از یک مدرس استراتژی:

   قبل از اینکه درس مدیریت بخوانم، همیشه واژه‌های «استراتژی کسب و کار» و «استراتژی فردی» برایم جذاب بودند. همیشه دوست داشتم «استراتژی» بدانم و بفهمم. برایم مثل قلعه ای می ماند در دوردستها: عظیم، خیره کننده و سرشار از رمز و راز.
در دوران دانشگاه، درسها را یکی پس از دیگری به سرعت گذراندم تا نوبت به درس استراتژی برسد. روز موعود فرا رسید. سر کلاس درس نشستم و تمام جسم و جانم را متمرکز کردم تا مفهوم این واژه اسرارآمیز را درک کنم.
قلعه استراتژی فردی
جلسات یکی پس از دیگری آمدند و رفتند و من همچنان سیراب نشده بودم. آنچه میشنیدم بسیار تئوریک بود…
به سراغ کتابها رفتم. دیوید را خواندم. مینتزبرگ و هکس و تامسون و شواترز و پورتر و کیم و راملت و …
 حسم بهتر شد. اما هنوز بیشتر می خواستم. آن سالها به تازگی به یک پست مدیریتی ارتقا پیدا کرده بودم و هنوز احساس میکردم استراتژی باید ذهنم را بازتر کند. قلعه را دیده بودم. درها را باز کرده بودم. راهروهای قلعه را گشته بودم. اما تو گویی که اتاقی در تاج قلعه بود که هیچکس راه آن را نشان نمیداد و هیچ راهرویی به آنجا منتهی نمیشد.
مدتی نگذشته بود که به حادثه ای، «معلم استراتژی» شدم. کلاسی بود و دانشجویانی که عمدتاً از مدیران کسب و کار بودند و ظاهراً چند مدرس را به اعتراض تغییر داده بودند و فرصتی دست داد تا من در کلاس آنها حاضر شوم. از سال ۸۵ آموزش استراتژی را آغاز کردم و مجموعاً حدود ۱۵۰۰ نفر را تعلیم دادم: در بیش از چهل دوره و هر دوره چهل ساعت…
قلعه را به آنها معرفی میکردم و آنها را دور تا دور آن میگرداندم و راههای پیدا و پنهان را نشان میدادم. اما خود میدانستم که این قلعه را اتاقی است که خود هرگز راه بدان پیدا نکرده ام.

سالها گذشت…

ادامه نوشته

اثرات منفی روانی به تعویق انداختن کارها

  اینکه انجام دادن کار یا تکلیف مدرسه رو عقب بندازین و به جاش بازی کامپیوتری مورد علاقه‌تون رو بازی کنین یا به گلدون‌ها آب بدین ممکنه فقط یه جور عدم توانایی در  مدیریت زمان به نظر بیاد. ولی طبق گزارشی که توی وال استریت جورنال منتشر شده، محقق‌ها می‌گن به تعویق انداختن کار‌ها اگه به‌ صورت عادت باشه، بیشتر یه‌جور استراتژی احساسی برای کنترل کردن استرسه، و می‌تونه مشکلات زیادی رو در روابط شخصی ، شغلی ، مسائل مالی و سلامت فردی شخص به وجود بیاره .

   چند ماه پیش محقق‌های دانشگاه استکهلم نتایج یه‌سری آزمایش رو منتشر کردند که اولین آزمایش کنترل شده برای درمان عادت به تعویق انداختن کارها بود. این آزمایش نشون ‌داد که استفاده از یک روش درمانی آنلاین ، می‌تونه عادت به تعویق انداختن کارها رو بسیار کاهش بده .

    دانشمندان می‌گویند به تعویق انداختن یعنی به تاخیر انداختن داوطلبانه انجام یک کار علی‌رغم اطلاع از عواقب منفی آن در آینده. یعنی انتخاب یه لذت زودگذر به جای انتخاب لذت وخوشی در درازمدت.

    روانشناس‌ها فهمیدند افرادی که عادت دارن کارها رو به تعویق بندازن معمولا درباره علت و معنای این کارشون تصورات غلطی دارن.  اکثر اونها فکر می‌کنن دلیل اینکه کار رو شروع نمی‌کنن اینه که می‌خوان بی‌نقص انجامش بدن. ولی تحقیقات نشون می‌دن که این عادت ارتباط چندانی با کمال‌گرایی نداره و بیشتر به تکانشگری برمی‌گرده. پروفسور پیرس استیل استاد رفتارشناسی سازمانی در دانشگاه کلگری توضیح می‌ده که تکانشگری یعنی تمایل به انجام عمل به صورت ناگهانی و انگیزشی.

ادامه نوشته

داستان مرد کور

مرد کـــور

 

روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: «من کور هستم لطفا کمک کنید.»

روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛.....

ادامه نوشته