داستان سلیمان و مورچه ی عاشق
ســــلیمان و مورچه عاشق
روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: .......
+ نوشته شده در ساعت 11:19 توسط حسین دهقان
|
ســــلیمان و مورچه عاشق
ای پیامبر می خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد بدهی،
سلیمان گفت:تحمل آن را نداری.
اما مرد اصرار کرد،سلیمان پرسید:
کدام زبان؟
جواب داد:زبان گربه ها!
سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را به او آموخت....
روزی مرد دید، دو گربه باهم سخن می گفتند...