داستان سلیمان و مورچه ی عاشق

ســــلیمان و مورچه عاشق

    روزی حضرت سلیمان مورچه ای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاک های پایین کوه بود. از او پرسید: .......
ادامه نوشته

الطاف الهی

مردی به پیامبر خدا،حضرت سلیمان، مراجعه کرد و گفت:

ای پیامبر می خواهم به من زبان یکی از حیوانات را یاد بدهی،

سلیمان گفت:تحمل آن را نداری.

اما مرد اصرار کرد،سلیمان پرسید:

کدام زبان؟

جواب داد:زبان گربه ها!

سلیمان در گوش او دمید و عملا زبان گربه ها را به او آموخت....

 روزی مرد دید، دو گربه باهم سخن می گفتند...

ادامه نوشته