یامهدی...

و دید که زاهد در اتاقی ساده زندگی می کند.
اتاق پر از کتاب بود و غیر از آن فقط میز و نیمکتی دیده می شد.
جهانگرد پرسید: لوازم منزلتان کجاست؟...
 زاهد گفت: مال تو کجاست؟
جهانگرد گفت:من اینجا مسافرم.
زاهد گفت: من هم.

سـبـز...
زرد...
قـرمـز...
 
 وسـوسـه شـده ام
کـدام سـیـب را بـردارم!
مـیـوه فـروش پـوزخـنـدی زد و گـفـت:
«تـردیـــــد نکـــــن ...
تمام سیـب ها تـو زردنـد ..!»
مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد!
می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ...
گذشت و به مقصد رسیدیم .
موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم .
با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم!
تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد .
من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!

خوشبختی ما در سه عبارت خلاصه می شود :
تجربه از دیروز ، استفاده از امروز ، امید به فردا
ولی ما با سه عبارت دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :
حسرت دیروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا
تحقیقات نشان داده ورزشهای استقامتی و تنفسی منظم از جمله ایروبیک به طور غیرمستقیم مشکلات تفکر و حافظه را برطرف میکند. دكتر اکبریان، متخصص مغز و اعصاب گفت: «ورزشهای استقامتی و تنفسی منظم مانند ایروبیک به دلیل اینکه سوختوساز سلولهای عصبی را تحتتاثیر قرار میدهند از بیماری سکته و آلزایمر جلوگیری میکنند.»
وی افزود: «تاثیر این ورزشها غیرمستقیم است و باعث بهبودی خون رسانی به مغز میشوند.» دكتر اکبریان تصریح کرد: «خوردن غذاهای شیرین از جمله عسل و انواع شیرینیها به دلیل تاثیرگذاری سریع روی اعصاب موثر هستند.» وی خاطرنشان کرد: «به غیر از غذاهای شیرین، سایر غذاها به دلیل اینکه باید در کبد تصفیه و آزاد شوند، تاثیرگذاری کمتری نسبت به مواد قندی دارند.»




همه روزه روزه بودن ؛ همه شب نماز کردن
همه ساله حج نمودن ؛ سفر حجاز کردن
شب جمعه ها نخفتن ؛ به خدای راز گفتن
زوجود بی نیازش ؛ طلب نیاز کردن
به مساجد و معابد ؛ همه اعتکاف جستن
زمناهی و ملاهی ؛ همه احتراز کردن
زمدینه تا به کعبه ؛ سروپا برهنه رفتن
دولب از برای لبیک ؛ به وظیفه باز کردن
به خدا که هیچ یک را؛ ثمر آنقدر نباشد
که به روی ناامیدی ؛ در بسته باز کردن
شیخ بهایی
امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد میزنیم؟
آیا نمیتوان با صداى ملایم صحبت كرد؟
چرا هنگامى كه خشمگین هستیم دادمیزنیم؟ 
 
 
 شاگردان هر كدام جوابهایى دادند امّا پاسخهاى هیچكدام استاد را راضى نكرد... 
  
 سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند،قلبهایشان از یكدیگر فاصله میگیرد. 
آنها براى این كه فاصله را جبران كنندمجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان
عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان
را بلندتركنند.
 سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى 
میافتد؟ 
  
        آنها سر هم داد نمیزنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت میكنند. 
            چون قلبهایشان خیلى به همنزدیك است. فاصله قلبهاشان بسیار كم است. 
گرفتن یا آسان گیری لقب داد و اینکه بسیاری از مردم از جواب دادن به
مسایلی که طی روز با آنها درگیر می شوند، عاجزند، فقط و فقط به خاطر
 اینکه تصورشان از مشکل از خود مشکل بزرگتر است.
 
 میگن در مسابقه ای از یک دانشمند ریاضی پرسیدند ۲ به علاوه ۱ چند 
میشه...!؟ از اونجایی که طرف یک ریاضیدان بزرگ بود و فکر می کرد باید
نکته غریبی در مسئله باشه، یک هفته وقت خواست تا به مسئله فکر
کنه، روزها و شب ها بدنبال جواب گشت و یک هفته بعد با کوهی از جواب
های پیچیده برگشت (۲ به علاوه ۱ میشه ۲۱ ، یا ۱۲، و یا اگر اینطور
باشه، میشه ...) . اما در همین حین، یک کودک دبستانی آرام گفت ۳، و جایزه را برد.
 
 واقعا گاهی اوقات دانش زیاد به خودی خود مانعی موثر برای یافتن پاسخ 
مجهولات می شود.
بقول انیشتین : اگر نتوانید یک مساله پیچیده را به زبان
خیلی ساده برای خودتان و دیگران توضیح دهید آن
مسئله را از اساس نفهمیده اید.
صفر هم به تنهائی هیچ است و با آن انسان هیچ ارزشی ندارد و این یادآور
کلام حکیم ارد بزرگ است که می گوید :
نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو
داشت دیگران .


رنگ هر دو قسمت یکی است!
 
برای اطمینان یک بار دیگر به تصویر برگردید و انگشت خود را بر روی خط جداکننده بگذارید و نگاه کنید.
گفته بودم مردم اینجا بدند
دیدی آخر ساقه ی جانت شکست
آن عزیزت عهد و پیمانت شکست
دیدی ای دل در جهان یک یار نیست
هیچ کس در زندگی غم خوار نیست
آه دیدی سادگی جان داده است
جای خود را گل به سیمان داده است
دیدی آخر حرف من بیجا نبود
از برای عشق اینجا،جا نبود
دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست
کمترین چیزی که می یابی وفاست

مصرف مکمل های روغن ماهی (اسیدهای چرب امگا- 3) به درمان بیماری های لثه کمک می کند.

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :
مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن
میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای
من گوش نمیکنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟
عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر میکنی
من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت:
فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری.
یک روز مریضی با حالتی درمانده نزد طبیب رفت و به او گفت که بیماری عجیبی به جانش افتاده و هر جای بدنش را که فشار میدهد دردی عظیم و جانکاه او را فرا میگیرد و این درد آنقدر زیاد است که به گریه میافتد. نمیداند دچار چه نفرینی شده است که همه قسمتهای سالم بدنش ناگهان به این روز افتادهاند. طبیب با تعجب گفت:
"این غیرممکن است که همه بخشهای سالم بدن ناگهان از کار بیفتند. " مریض با قیافه حق به جانبی گفت: "ببینید حتی وقتی لاله گوشم را هم فشار میدهم باز همان درد جانگداز فرا میرسد و مرا عذاب میدهد!" طبیب کمی بیمار را معاینه کرد و سپس با خنده گفت: "شما همه جای بدنتان سالم است. مشکل شما این است که انگشت اشاره دست شما شکسته و به همین دلیل هر وقت آن را روی بخشی از بدن خود، هر جایی که باشد قرار میدهید درد شدیدی را حس میکنید. ای کاش به جای اینکه به جان بدن خودتان بیفتید، انگشت خود را روی سنگ و خاک و در و دیوار میگذاشتید. فوراً میفهمیدید که مشکل در کجاست و بیجهت به بخشهای سالم بدن خود شک نمیکردید. "
نقش بسیاری از مدیران در سازمانها در بسیاری از موارد حکایت انگشت شکسته است. مدیران جاهایی از سازمان را که دست میگذارند دردناک میپندارند، در حالی که دردی که حس میکنند گاها ناشی از دخالت و ضعف دانش مدیریتی آنهاست. بسیاری از کارکنان و مدیران از جمله مدیران عملیاتی اثربخش و کارا می باشند اما به محض اینکه مدیران بالاتر روی آنها دست میگذارد تا به زعم خود "بهره وری را ارتقا دهد" اوضاع را به هم میریزد.
در بسیاری موارد دخالتهای مدیریتی موجب کاهش انگیزه کلی کارکنان میشود. این امر به ویژه در مورد کارکنان دانش گرا صدق میکند.
مدیران مراقب باشند که مانند انگشت شکسته عمل نکنند.