حکایت قاطر پیر

باران بشدت مي باريد و مرد در حاليكه ماشين خود را در جاده پيش مي راند ناگهان تعادل اتومبيل بهم خورد و از نرده هاي كنار جاده به سمت خارج منحرف شد. از حسن امر، ماشين صدمه اي نديد اما لاستيك هاي آن داخل گل و لاي گير كرد و راننده هر چه سعي نمود نتوانست آن را از گل بيرون بكشد. به ناچار زير باران از ماشين پياده شد و به سمت مزرعه مجاور دويد و در زد. كشاورز پير كه داشت كنار اجاق استراحت مي كرد به آرامي آمد و در را باز كرد.

راننده ماجرا رو شرح داد و از او درخواست كمك كرد. پيرمرد گفت كه ممكن است از دستش كاري بر نياد اما اضافه كرد كه: «بذار ببينم فردريك چيكار ميتونه برات بكنه.»

با هم به سمت طويله رفتند و كشاورز افسار يك قاطر پير رو گرفت و با زور آن را بيرون كشيد. تا راننده شكل و قيافه قاطر رو ديد باورش نشد كه اين حيوان پير و نحيف بتواند كمكش كند، اما چه مي شد كرد، در آن شرايط سخت به امتحانش مي ارزيد.

با هم به كنار جاده رسيدند و كشاورز طناب را به اتومبيل بست و يك سر ديگر آن را محكم دور شانه هاي فردريك يا همان قاطر بست و سپس با زدن ضربه رو پشت قاطر داد زد: «يالا، پل، فردريك، هري، تام، فردريك، تام، هري، پل... يالا سعيتون رو بكنين... آهان فقط يك كم ديگه، يه كم ديگه... خوبه تونستين.»

راننده با ناباوري ديد كه قاطر پير موفق شد اتوميبل را از گل بيرون بكشد. با خوشحالي و تعجب از كشاورز تشكر كرد و هنگام خداحافظي از او پرسيد: «هنوز هم نميتونم باور كنم كه اين حيوون پير تونسته باشه، حتما هر چي هست زير سر اون اسامي ديگه است، نكنه يه جادوئي در كاره.»

كشاورز پاسخ داد: «ببين عزيزم، جادوئي در كار نيست. اون كار رو كردم كه اين حيوون باور كنه عضو يه گروهه و داره يك كار تيمي ميكنه، آخه ميدوني قاطر من كوره!»

آدم های امن

" آدم‌ های امن چه کسانی هستند؟ "

آدم‌ های امن، همان‌هایی هستند که همه چيز مي‌توانی بهشان بگويی، 
بدون اينکه قضاوت يا تحقيرت کنند...
مي توانی کنارشان احساس بودن کنی...
کسانيکه فقط خود خود خودت هستی که براشون مهمی، کسی که ﺩﺳﺘــــﺖ ﺭﺍ می گیرد .... ﻣﺮﺩﺍﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺎﻧﻪ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﯽ ﺧﯿـــــــﺎﻝ ..
ﺩﺳـــــتت را می گیرد ﺑﻪ ﺭﺳــــﻢ ِمحبت ...
ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳــــــﺖ ﻫــــﻮﺍیت ﺭﺍ ﺑﯽ ﺍﺟــــــــﺎﺯﻩ به رسم رفاقت ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷد !
گاهی تورا فرو می‌ریزد برای بنای جدید.... 
آدم های امن گل های قالی اند، 
نه انتظار چیده شدن دارند نه دلهره پژمردن،
همیشگی اند،
گنجینه اند،
سرمایه اند، 
آرامش خاطرند،
آرزو دارم هرکس یک آدم امن در زندگیش باشد...

حکایت مدیریتی

اﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘایشان ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ . ﻣﻼ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ: ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ .

ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎو ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽ ﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، به هر ﺯﺣﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢﮐﺮﺩند و ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﺭﺳﺎندند.
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ ﻣﻼ ﺩﺭ حالي که ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ .
ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ .
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ : ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺻیغه ﺍﯼ ﺍﺳﺖ ! ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟

ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ : 
ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ .

  1.    ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ . ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﯾﺪ.
  2. ﻭﻗﺘﯽ ادم ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻬﺎﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.

فواید خندیدن چیست

1- خنده فشار خون را کم می کند.
2- خنده باعث طولانی شدن عمر می شود.
3- خنده سن افراد را کمتر نشان می دهد.
4- خنده تعادل هورمونی ایجاد می کند.
5- خنده باعث افزایش هورمون کورتیزول شده، ایمنی بدن را در برابر بیماری ها زیاد می کند.
6- خنده هورمون سوروتونین را افزایش داده و باعث احساس سرخوشی در انسان می شود.
7- خنده تعداد ضربان قلب را تنظیم می کند.
8- خنده باعث شفاف شدن پوست صورت می شود.
9- خنده قدرت یادگیری را افزایش می دهد.
10- خنده از بیماری های زخم معده و اثنی عشر جلوگیری می کند.
11 - خنده در پیشگیری از سکتۀ قلبی و سکتۀ مغزی بسیار مؤثر است.
12– خنده چروک صورت را ازبین می برد.
13- خنده باعث افزایش اندرفین مغز می شود و باعث احساس سرخوشی و شادی می شود.
14 – خنده باعث رفع خستگی می شود.
15 – خنده بهترین دارو برای درمان افسردگی است.
16- خنده با بازدم انجام می شود و این کار باعث خارج شدن 2 co از خون می شود و احساس مطلوبی ایجاد می کند.
17- خنده نوعی تخلیۀ روانی بوده و تنش ها و احساسات سرکوب شده را رها می سازد.

شش کلید طلایی آرامش

ﯾﮏ : ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﺎﺛﯿﺮﯼ ﺑﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ .

ﺩﻭ : ﻣﺮﺩﻡ ﻭﻇﯿﻔﻪ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺩﺭﮎ ﮐﻨﻨﺪ.

سه : ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﻟﻄﻔﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﻮﻗﻌﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﯾﻦ ﻟﻄﻒ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﻖ ﺍﻭ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻢ.

چهار : ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻧﺎﺟﻮﺍﻧﻤﺮﺍﺩﻧﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﺗﻮﺳﻂ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻣﺠﺎﺯﺍﺕ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﻮﻡ.

پنج : ﺩﻧﯿﺎ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ برای ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍﻩ ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ﻣﺮﺍ ﺗﻨﮓ ﮐﻨﺪ .

شش : ﻣﻼﮎ ﻣﻦ ﺭﻓﺘﺎﺭﺷﺮﺍﻓﺘﻤﺪﺍﻧﻪ ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﻪ ﻣﺜﻞ.

کتاب فکرتان را عوض کنید تا زندگیتان تغییر کند

️اﻟﮕﻮﻫﺎي ﺧﻮد را ﺑﺎ دﻗﺖ اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﺪ

   اﺷﮑﺎﻟﯽ ﻧﺪارد اﮔﺮ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ دﯾﮕﺮان در ﻗﺒﺎل اﻧﺘﺨﺎﺑﻬﺎي ﺷﻤﺎ ﭼﻪ واﮐﻨﺸﯽ ﻧﺸﺎن ﺧﻮاﻫﻨﺪ داد. اﮔﺮ اﺷﺨﺎص ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺑﺮاﻧﮕﯿﺰي را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان اﻟﮕﻮي ﺧﻮد اﻧﺘﺨﺎب ﮐﻨﯿﺪ، ﺑﻪ ﯾﮏ راﻫﻨﻤﺎي درون ﻣﯽ رﺳﯿﺪ ﺗﺎ رﻓﺘﺎري ﭘﺴﻨﺪﯾﺪه را ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﺑﮕﺬارﯾﺪ. 
اﻣﺎ رﻓﺘﺎري ﻋﻠﯿﻪ ﺧﻮد اﺷﺘﺒﺎه اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺤﺖ ﺗﺄﺛﯿﺮ ﻧﻘﻄﻪ ﻧﻈﺮﻫﺎﯾﯽ ﻗﺮار ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺮاﯾﺘﺎن ﮐﻤﺘﺮﯾﻦ ارزش و اﺣﺘﺮاﻣﯽ ﻧﺪارﻧﺪ. اﮔﺮ در ﺷﺮاﯾﻂ اﻧﺘﻘﺎدﻫﺎي ﻣﺨﺮب ﺑﺰرگ ﺷﺪه اﯾﺪ، ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﺨﻮاﻫﯿﺪ ﺑﺮاي ﺗﺄﯾﯿﺪ ﺷﺪن از ﺳﻮي دﯾﮕﺮان ﺑﻪ ﻫﺮ اﻗﺪاﻣﯽ دﺳﺖ ﺑﺰﻧﯿﺪ. ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﺨﻮاﻫﯿﺪ از ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻧﺸﺪن از ﺳﻮي ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺣﺘﯽ آﻧﻬﺎ را ﻧﻤﯽ ﺷﻨﺎﺳﯿﺪ و ﯾﺎ ﺑﺮاﯾﺘﺎن ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ، ﺑﮕﺮﯾﺰﯾﺪ. 
ﺑﺮاي ﻓﺎﺻﻠﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ از اﯾﻦ ﺷﺮاﯾﻂ، ﺑﻪ ﻣﺮدان و زﻧﺎﻧﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ آﻧﻬﺎ را ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ. از ﺣﺎﻻ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ، وﻗﺘﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ، ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻓﮑﺮ ﮐﻨﯿﺪ ﮐﻪ او را ﺗﺤﺴﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﺪ. از ﺧﻮد ﺑﭙﺮﺳﯿﺪ: ((اﮔﺮ او ﺟﺎي ﻣﻦ ﻣﯽ ﺑﻮد، ﭼﻪ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺖ؟))

ادامه نوشته

مار را چگونه باید نوشت

روستايي بود دور افتاده كه مردم ساده دل و بي سوادي در آن سكونت داشتند. مردي شياد از ساده لوحي آنان استفاده كرده و بر آنان به نوعي حكومت مي كرد. برحسب اتفاق گذر يك معلم به آن روستا افتاد و متوجه دغلكاري هاي شياد شد و او را نصيحت كرد كه از اغفال مردم دست بردارد و گرنه او را رسوا مي كند. اما مرد شياد نپذيرفت. بعد از اتمام حجت٬ معلم با مردم روستا از فريبكاري هاي شياد سخن گفت و نسبت به حقه هاي او هشدار داد. بعد از كلي مشاجره بين معلم و شياد قرار بر اين شد كه فردا در ميدان روستا معلم و مرد شياد مسابقه بدهند تا معلوم شود كداميك باسواد و كداميك بي سواد هستند. در روز موعود همه مردم روستا در ميدان ده گرد آمده بودند تا ببينند آخر كار، چه مي شود.

شياد به معلم گفت: بنويس «مار»
معلم نوشت: مار
نوبت شياد كه رسيد شكل مار را روي خاك كشيد.
و به مردم گفت: شما خود قضاوت كنيد كداميك از اينها مار است؟
مردم كه سواد نداشتند متوجه نوشته مار نشدند اما همه شكل مار را شناختند و به جان معلم افتادند تا مي توانستند او را كتك زدند و از روستا بيرون راندند.

شرح حكايت

   اگر مي خواهيم بر ديگران تأثير بگذاريم يا آنها را با خود همراه كنيم بهتر است با زبان، رويكرد و نگرش خود آنها، با آنها سخن گفته و رفتار كنيم. هميشه نمي توانيم با اصول و چارچوب فكري خود ديگران را مديريت كنيم. بايد افكار و مقاصد خود را به زبان فرهنگ، نگرش، اعتقادات، آداب و رسوم و پيشينه آنان ترجمه كرد و به آنها داد.

داستان مرد هندی

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست، چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

🍵 یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هر بار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.

     مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طور کامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواند نصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است.

کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند :
«از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای، فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای».

مرد خندید و گفت:
«وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن».

موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده، سمت خودش، گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.

مرد گفت: 
«می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها  آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟»

🔔نکته مدیریتی : 
مدیر خوب آن مدیری نیست که با بهترین امکانات نتایج قابل قبولی کسب کند، مدیر موفق آن است که از هر عضو مجموعه بهترین استفاده را ببرد.

اراده

اراده يعنى .....
سالم ماندن ، كار كردن ، زيستن و از پى آن رشد كردن و به
كف آوردن و بخشيدن ؛ و هــرگــز يك ساعت هم به پشت سر
ننگريستن .....!!
اراده يعنى .....
در ضعف ، صبر پيشه كردن و در قدرت حركت كردن ؛ امــا
هميشه به پيش و به سوى راه است .....!!
اراده يعنى .....
دزد زده ، گــرســنه ، شكست خورده ، زمــين گــير، دور از 
هدف و گمراه .....!!
اما با تمامى توان به جاده ى زندگى بازگشتن .....!!
زندگى به نسبت اراده و شهامت آدم ها ، برایشان تنــگ
و فـــراخ مــى شــود ..........!!!

عادت های نا پسند

۲۴ عادت که برای موفقیت باید کنار بگذاریم

    بهترین راه موفقیت و جذب چیزهای خوب در زندگی‌تان این است که برای آنها جا باز کنید. وقتی شما اتاق یا دفتر کارتان را تمیز می‌کنید، هر آنچه را که به درد نمی‌خورد و تاثیری در کار و زندگی شما ندارد، دور می‌اندازید. زندگی هم همین است. هر چیزی که شما را به موفقیت نزدیک نمی‌کند، باید کنار گذاشته شود.

در ادامه یک سری صفات و عادت‌های رفتاری را معرفی کرده‌‌ایم که دوری از آنها می‌تواند مسیر شما به موفقیت را آسان‌تر کند.

۱. کمال‌گرایی

کمال‌گرایی زمینه‌ را برای شکست فراهم می‌کند. افراد کمال‌گرا همیشه بهانه‌ای پیدا می‌کنند که از خودشان ایراد بگیرند و به خودشان بگویند که هیچ‌وقت به اندازه‌ی کافی خوب نخواهند بود.

۲. اهداف کوچک

افق‌های خود را گسترش دهید. اهداف بزرگ انتخاب کنید. گاهی اوقات مسیر رسیدن به این اهداف سخت است، اما برای رسیدن به موفقیت ارزش‌اش را دارد.

۳. وانمود کردن

ضعف‌هایتان یک حقیقت تلخ است، اما ...

ادامه نوشته

3نکته

سه .......

سه چیز را با احتیاط برداریم : قدم ، قلم ، قسم

سه چیز را پاک نگهداریم : جسم ، لباس ، خیالات

سه چیز را بکار بگیریم : عقل ، همت ، صبر

از سه چیز پرهیز کنیم : گناه ، افسوس ، فریاد

سه چیز را آلوده نکنیم : قلب ، زبان ، چشم

اما سه چیز را هیچگاه فراموش نکنیم . . . خدا ، مرگ ، یار با معرفت

فصول زندگی

   مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:

پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.

سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .

... پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.

پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.....

پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.

پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!

مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!

اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!

مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!

زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛

در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند...

هنر استراتژی

داستانی فوق العاده جالب از یک مدرس استراتژی:

   قبل از اینکه درس مدیریت بخوانم، همیشه واژه‌های «استراتژی کسب و کار» و «استراتژی فردی» برایم جذاب بودند. همیشه دوست داشتم «استراتژی» بدانم و بفهمم. برایم مثل قلعه ای می ماند در دوردستها: عظیم، خیره کننده و سرشار از رمز و راز.
در دوران دانشگاه، درسها را یکی پس از دیگری به سرعت گذراندم تا نوبت به درس استراتژی برسد. روز موعود فرا رسید. سر کلاس درس نشستم و تمام جسم و جانم را متمرکز کردم تا مفهوم این واژه اسرارآمیز را درک کنم.
قلعه استراتژی فردی
جلسات یکی پس از دیگری آمدند و رفتند و من همچنان سیراب نشده بودم. آنچه میشنیدم بسیار تئوریک بود…
به سراغ کتابها رفتم. دیوید را خواندم. مینتزبرگ و هکس و تامسون و شواترز و پورتر و کیم و راملت و …
 حسم بهتر شد. اما هنوز بیشتر می خواستم. آن سالها به تازگی به یک پست مدیریتی ارتقا پیدا کرده بودم و هنوز احساس میکردم استراتژی باید ذهنم را بازتر کند. قلعه را دیده بودم. درها را باز کرده بودم. راهروهای قلعه را گشته بودم. اما تو گویی که اتاقی در تاج قلعه بود که هیچکس راه آن را نشان نمیداد و هیچ راهرویی به آنجا منتهی نمیشد.
مدتی نگذشته بود که به حادثه ای، «معلم استراتژی» شدم. کلاسی بود و دانشجویانی که عمدتاً از مدیران کسب و کار بودند و ظاهراً چند مدرس را به اعتراض تغییر داده بودند و فرصتی دست داد تا من در کلاس آنها حاضر شوم. از سال ۸۵ آموزش استراتژی را آغاز کردم و مجموعاً حدود ۱۵۰۰ نفر را تعلیم دادم: در بیش از چهل دوره و هر دوره چهل ساعت…
قلعه را به آنها معرفی میکردم و آنها را دور تا دور آن میگرداندم و راههای پیدا و پنهان را نشان میدادم. اما خود میدانستم که این قلعه را اتاقی است که خود هرگز راه بدان پیدا نکرده ام.

سالها گذشت…

ادامه نوشته

حکایت حاکم و باغبان

روزي حاكم شهري دستور داد تا باغبان قصر را در ميدان شهر گردن بزنند. وزير حاكم كه مردي خردمند بود پيش حاكم رفت تا علت را جويا شود و جان باغبان بيچاره را نجات دهد.

   وزير پس از انجام تشريفات معمول پرسيد: «حاكم به سلامت باد، چه گناهي از اين نگون بخت سر زده كه چنين عقوبتي بر او رواست؟»

    حاكم با نگاهي خشمگين به وزير گفت: «اين نگون بخت كه مي گويي چند باريست كه چون دزدان، به قصر دست درازي مي كنند و از ديوار باغ راه فرار مي جويند، هر چه در پي دزدان مي دود بدانها نمي رسد. بار اول و دوم و سوم را بخشيديم، ولي به حتم او را عمدي در كار است. ترديد ندارم كه اين باغبان رفيق قافله و شريك دزدان است.»

   وزير از شنيدن اين موضوع لبخندي زد و گفت: «نه اين مرد باغبان و نه هيچ باغبان ديگري دزدان را دست نتوان يافت. چون او براي حاكم مي دود و دزدان براي خود.»

حاكم از پاسخ وزير خوشش آمد و از خون باغبان گذشت.

شرح حكايت:

   اگر كاركنان، سازمان را از خود بدانند علاوه بر انجام تمام و كمال وظايف محوله، از انگيزه هاي لازم براي پيشبرد اهداف و تعالي سازمان نيز برخوردار خواهند بود.

خصوصیات مدیر پروژه

ده خصوصیت ارتباطی مدیران پروژه بزرگ 

   اگر مدیر پروژه ای نتواند در برقراری ارتباط با ذینفعان پروژه خوب عمل کند، مسلما نمی‌تواند مدیر پروژه خوبی باشد.فکر می کنید مدیران بزرگ چگونه با دیگران ارتباط برقرار می کنند ؟ مدیران پروژه بزرگ هنگام صحبت با دیگران ارتباطی عاطفی برقرار می‌کنند. صحبت‌های آنها به گونه‌ای به دیگران الهام می‌بخشد که به آنچه غیرممکن می‌پنداشتند دست یابند. ده روش برای انتقال پیام مدیران بزرگ به شرح زیر می باشد:

۱– ذینفعان پروژه را خوب می‌شناسند
مدیران پروژه بزرگ نگران این نیستند که مهم جلوه کنند، تخصص خود را به رخ بکشند یا خود را بزرگ نشان دهند. در عوض، به این فکر می‌کنند که ذینفعان پروژه چه نیازمندی هایی دارند و نیاز دارند چه بشنوند و چطور می‌توانند این پیام را منتقل کنند تا به گوش آنها برسد. البته این بدان معنی نیست که مدیران پروژه حرف‌هایی می‌زنند که ذینفعان می‌خواهند بشنوند، دقیقا برعکس – حرف‌هایی می‌زنند که دانستنش برای آنها  مهم است، حتی اگر خوشایند نباشد.

۲– در زمینه زبان بدن تخصص دارند
مدیران پروژه بزرگ دائما عکس العمل ذینفعان را نسبت به پیامشان پیگیری می‌کنند. در دریافت سرنخ‌هایی همچون حالات چهره و زبان بدن مخاطب سریعند چرا که می‌دانند این تنها بازخوردی است که برخی افراد ارائه می‌دهند. مدیران پروژه از این تخصص برای اصلاح پیام و تعدیل روابطشان استفاده می‌کنند.

۳– صادق‌اند
بهترین مدیران پروژه می‌دانند که روابط باید به منظور اثربخشی بیشتر، واقعی باشد. آنها نمی‌توانند ذینفعان را وادار به تجزیه و تحلیل صحبت‌هایشان کنند تا راست را از دروغ تشخیص دهند. وقتی نتوانند اطلاعات خاصی را بیان کنند، حقیقت را می‌گویند چرا که پاسخ‌های موقت و نیمه درست منجر به بی‌اعتمادی و اضطراب می‌شود. در هر دو شرایط خوب و بد، صداقت اعتماد می‌آورد.

۴– قابل اعتمادند
مدیران پروژه بزرگ سعی نمی‌کنند کسی که نیستند، باشند. حتما دلیلی داشته که زاکربرگ با یک پیراهن ساده و شلوار جین،...

ادامه نوشته

حکایت سگ

راه رفتن سگ روي آب

   شكارچي پرنده سگ جديدي خريده بود، سگي كه ويژگي منحصر به فردي داشت. اين سگ مي توانست روي آب راه برود. شكارچي وقتي اين را ديد نمي توانست باور كند و خيلي مشتاق بود كه اين را به دوستانش بگويد. براي همين يكي از دوستانش را به شكار مرغابي در بركه اي آن اطراف دعوت كرد.

   او و دوستش شكار را شروع كردند و چند مرغابي شكار كردند. بعد به سگش دستور داد كه مرغابي هاي شكار شده را جمع كند. در تمام مدت چند ساعت شكار، سگ روي آب مي دويد و مرغابي ها را جمع مي كرد. صاحب سگ انتظار داشت دوستش درباره اين سگ شگفت انگيز نظري بدهد يا اظهار تعجب كند، اما دوستش چيزي نگفت.

در راه برگشت، او از دوستش پرسيد آيا متوجه چيز عجيبي در مورد سگش شده است؟

دوستش پاسخ داد: «آره، در واقع، متوجه چيز غيرمعمولي شدم. سگ تو نمي تواند شنا كند.»

شرح حكايت:

   بعضي از افراد هميشه به ابعاد و نكات منفي توجه دارند. روي وجوه منفي تيم هاي كاري متمركز نشويد. با توجه به جنبه هاي مثبت و نقاط قوت، در كاركنان و تيم هاي كاري ايجاد انگيزه كنيد.

حکایت شاهین

پرواز شاهین

   پادشاهي دو شاهين كوچك به عنوان هديه دريافت كرد. آنها را به مربي پرندگان دربار سپرد تا براي استفاده در مراسم شكار تربيت كند. يك ماه بعد، مربي نزد پادشاه آمد و گفت كه يكي از شاهين‌ها تربيت شده و آماده شكار است اما نمي‌داند چه اتفاقي براي آن يكي افتاده و از همان روز اول كه آن را روي شاخه‌اي قرار داده تكان نخورده است.

   اين موضوع كنجكاوي پادشاه را برانگيخت و دستور داد تا پزشكان و مشاوران دربار، كاري كنند كه شاهين پرواز كند. اما هيچكدام نتوانستند. روز بعد پادشاه دستور داد تا به همه مردم اعلام كنند كه هر كس بتواند شاهين را به پرواز درآورد پاداش خوبي از پادشاه دريافت خواهد كرد. صبح روز بعد پادشاه ديد كه شاهين دوم نيز با چالاكي تمام در باغ در حال پرواز است. پادشاه دستور داد تا معجزه‌گر شاهين را نزد او بياورند.

   درباريان كشاورزي متواضع را نزد شاه آوردند و گفتند اوست كه شاهين را به پرواز درآورد. پادشاه پرسيد: «تو شاهين را به پرواز درآوردي؟ چگونه اين كار را كردي؟ شايد جادوگر هستي؟»

   كشاورز كه ترسيده بود گفت: «سرورم، كار ساده‌اي بود، من فقط شاخه‌اي را كه شاهين روي آن نشسته بود بريدم. شاهين فهميد كه بال دارد و شروع به پرواز كرد.»

شرح حكايت:

   گاهي لازم است براي بالا رفتن، شاخه‌هاي زير پايمان را ببريم (البته شاخه‌هاي زير پاي خودمان، نه زير پاي ديگران!)

  چقدر به شاخه‌هاي زير پايتان وابسته هستيد؟ آيا توانايي‌ها و استعدادهايتان را مي‌شناسيد؟ آيا ريسك مي‌كنيد؟

   آيا كارمندان خود را مي‌شناسيد؟ آيا تلاش مي‌كنيد استعدادهاي آنان شكوفا شود؟ يا به خاطر ترس از پريدن و پرواز، آنان را به شاخه‌هايي از سازمان وابسته مي‌كنيد؟ آيا بهتر نيست كاركنانتان توانمند و چالاك باشند در عين حال جَلد سازمان؟

   آيا نقاط قوت و استعدادهاي سازمان خود را مي‌دانيد؟ آيا به استقبال تهديدها مي‌رويد يا همواره به شكلي محافظه‌كارانه به حفظ وضع موجود مي‌انديشيد؟ در رويارويي با تهديدها و مشكلات است كه سازمان مي‌تواند استعدادها و توانايي‌هاي خود را بروز داده و توسعه دهد.

مشکل یا مسئله؟

نکاتی در مورد حل مسئله

     بدون مسئله، زندگي مفهومي ندارد. دوست داريم هميشه از وضع موجود به وضعيت مطلوب برسيم و براي اين منظور ناچاريم مسائل را حل کنيم. با کسب مهارت، تجربه و توانمندي براي حل درست مسائل، احساس ارزشمندي و اعتماد به نفس در ما بيشتر خواهد شد. در صورتي که نتوانيم مسائل و مشکلات زندگي را به روش مناسب و درستي حل کنيم، زندگي براي مان دشوار خواهد شد. حل مسئله مهارتي است که مي توان آن را آموخت و به کار بست و به ديگران نيز آموخت. مهم ترين نکته فرآيند يادگيري حل مسئله، دروني شدن روند و گام هاي حل مسئله است.

فرق ميان مسئله و مشکل:

    مشکل، مسئله اي است که تمام عوامل و متغيرهاي مؤثر در آن براي ما مشخص نيست. وقتي اطلاعات، دانسته‌ها و آگاهي ما از عوامل ايجاد کننده، مؤثر و غيرمؤثر در يک مسئله کافي نباشد، با مشکل روبه رو هستيم. مسئله يک گام از مشکل جلوتر است. وقتي مي دانيم مشکل چيست و ريشه هاي آن کدام است ما با مسئله روبه رو هستيم. مسئله به موضوعی گفته مي‌شود که بايد باشد ولي نيست و يا نبايد باشد ولي هست. مسئله مشکل تعريف شده است. مشکلات حل نمي شوند بلکه ابتدا به مسئله تبديل مي شوند و بعد مسئله حل مي شود.

افزایش انگیزه کارکنان

روش هايي براي افزایش انگیزه کارکنان

1. چالش
به افراد وظایفی واگذار کنید که باعث پیشرفت آن‌ها شود. هر چه افراد چالش‌های بیشتری را در کارشان تجربه کنند،‌ مشارکتی‌تر می‌شوند و احساس مثبت‌تری نسبت به خود دارند.

2. آزادی
به افراد اختیار کافی برای انجام کارها بدون نظارت دقیق بدهید. هرچه برای انجام کار به روش خودشان آزادتر باشند، احساس بهتری نسبت به خود خواهند داشت.

3. کنترل
برای بررسی کارها، گرفتن بازخورد و بحث درباره کار، زمان‌‌های منظمی را تعیین کنید. هرچه کارمندان بازخوردهای منظم‌تری در مورد عملکردشان دریافت کنند، احساس بهتری خواهند داشت و کارشان را ارزشمندتر می‌دانند.

4. احترام
وقتی نظر افراد را جویا می‌شوید و با دقت به آن‌ها گوش می‌دهید، بیشتر...

ادامه نوشته

اصول مدیریت

اصول مديريت ژاپني

1) هدف                                     
2) تغيير ذهنيات مديران
3) مواد ارزان قيمت
4) ترغيب كاركنان به توليد
5) رهبري در سازمان‌ها نه رياست
6) از بين رفتن ترس
7)ربط واحدها با همديگر نه انجام امور توسط هر بخش در يك مسير مجزا
8) شعار بي‌محتوا ندادن
9)عدم توجه به آمار، ارقام و كميت
10) احساس غرور و لذت از كار
11) خود اصلاحي
12) كمك گرفتن از همه همكاران
13)بازرسي كلي، دور و هميشگي
14)همكاري خواستن از افراد در گرفتن تصميم

تعریف بازار یابی

💠بازاریابی یا مارکتینگ واقعاً به چه معناست؟

     بسیاری اشتباهاً واژه بازاریابی (Marketing) را فروش و تبلیغات پیشبردی معنی می‌کنند. جای تعجب نیست که هرروزه با آگهی‌های تبلیغاتی تلویزیونی، روزنامه، تبلیغات تلفنی و مراجعه فروشندگان مورد هجوم قرار می‌گیریم. همواره کسی درصدد فروش چیزی به ماست و به نظر می‌رسد ما را از مرگ، مالیات و فروشندگی گریزی نیست!

     چنین است که وقتی دانشجویان درمی‌یابند فروش فقط جزء کوچکی از مجموعه عظیم بازاریابی است، بسیار حیرت‌زده می‌شوند. فروش فقط یکی از چندین وظایف بازاریابی به شمار می‌رود.

     تأکید می‌کنیم! فروش فقط قسمت کوچکی از فرآیند بازاریابی ما را شامل خواهد شد، در فرایند بازاریابی اصولی، فروش از درجه اهمیت پایینی نیز برخوردار می‌باشد و کافی است حداقل انتظارات تیم بازاریابی را برآورده نماید، به عبارتی فرآیند را از مسیر مشخص‌شده منحرف نکند. البته نمی‌توان تأثیر فروشندگان و بازاریابان کارآزموده را نادیده گرفت ولی وقتی از دید کلان به موضوع می‌نگریم این درصد ناچیز جلوه خواهد نمود. اگر و فقط اگر بازاریاب در تشخیص نیازهای مشتری، تولید کالای مطلوب، قیمت‌گذاری، توزیع و تبلیغات پیشبردی توفیق حاصل نماید، آن زمان محصول به‌راحتی به فروش خواهد رسید.

    هنگامی‌که شرکت فورد، خودرو تاروس خود را معرفی کرد با سیلی از تقاضا روبرو شد. این شرکت...

ادامه نوشته

زبان بدن

 مچ گیری با زبان بدن غیرکلامی

آیا می‌دانستید حتی زمانی كه یك شخص با شما صحبت نمی‌كند، نشانه‌هایی درصورت، بدن، پاها و دست‌های او وجود دارد كه می‌تواند بدون آن‌كه خود او متوجه شود به شما در خواندن فكر او كمك كند. در حقیقت همه انسان‌ها به‌طور ناخودآگاه حركاتی از بدن خود نشان می‌دهند كه از آن به‌عنوان زبان بدن یاد می‌شود. آشنایی با این حركات و نشانه‌ها می‌تواند به شما كمك كند، در ملاقات با دیگران بهتر بتوانید به آنچه در ذهن آن‌ها می‌گذرد پی ببرید و به این ترتیب تصمیمات منطقی‌تری بگیرید. برای مثال در بسیاری از موارد، زمانی كه یك فرد...............

عوامل بازدارنده موفقیت

 🌺 عواملی که جلوی موفقیت شما را می گیرند:

دو سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم، روزنامه نگاری به نام ناپلئون هیل پس از بررسی زندگی ۵۰۰ میلیونر خود ساخته (آن زمان میلیونر بودن تقریبا مشابه میلیاردر بودن امروز بود)، کتابی را منتشر کرد با عنوان <<بیاندیش و ثروتمند شو>> و در آن به مواردی اشاره کرد که می توانند باعث ثروتمند شدن یک فرد شوند و یا جلوی موفقیت او را بگیرند. تاکنون بیش از ۱۰ میلیون نسخه از این کتاب فروخته شده و برخی از توصیه های آن نیز هنوز کاربرد دارند. وبسایت بیزنس اینسایدر بر اساس این کتاب، مواردی را برشمرده که باعث عدم موفقیت افراد می شوند:

۱ـ بی هدفی

هیچ امیدی به موفقیت فردی نیست که هدف مشخص و واضحی ندارد که برای رسیدن به آن تلاش کند. داشتن چشم اندازی از آنچه قصد دارید بدست آورید شرط لازم موفقیت است.

۲ـ فقدان جاه طلبی

اگر خوزه مورینیو فرد جاه طلبی نبود، هرگز از یک مترجم به یکی از بهترین سرمربی های فوتبال جهان تبدیل نمی شد. جاه طلب نبودن باعث خواهد شد که شما خیلی زودتر از آنچه باید قانع شوید و احتمالا پس از آن دوران افول شما آغاز خواهد شد.

۳ـ کمبود دانش

برخورداری از دانش مربوط به زمینه ای که در آن مشغول فعالیت هستید راه شما برای موفقیت را به مراتب هموارتر می کند. دانش لزوما از طریق تحصیلات دانشگاهی بدست نمی آید اما اگر عادت ندارید که در زمینه کاری خود مطالعه و تحقیق کنید، به سختی پیشرفت خواهید کرد.

۴ـ بی نظمی

عدم برنامه ریزی و مقید نبودن به نظم و انضباط خیلی زود شما را از مسیر موفقیت منحرف می کند حتی اگر از استعداد کافی هم برخوردار باشید. در واقع پیش از آنکه بخواهید شرایط را کنترل کنید، باید توانایی کنترل خودتان را داشته باشید.

۵ـ بدن ناسالم

ناپلئون هیل در کتابش می نویسد فردی که...

ادامه نوشته

روانشناسی مدرن

ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ :

⛔ﻧﮕﻮ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﮐﻪ ﻣﺰﺍﺣﻤﺘﺎﻥ ﺷﺪﻡ !
       ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﺧﺘﯿﺎﺭ ﻣﻦ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮﻡ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻡ !
     ﺑﮕﻮ : ﺩﺭ ﻓﺮﺻﺘﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺑﻮﺩ !

🚫ﻧﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺑﺪ ﻧﺪﻩ !
     ﺑﮕﻮ : ﺧﺪﺍ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺑﺪﻩ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﻗﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﻩ !
     ﺑﮕﻮ : ﻫﺪﯾﻪ ﺍﻯ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮﺭﺩﻡ !
     ﺑﮕﻮ : ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻡ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﺯﺷﺘﻪ !
     ﺑﮕﻮ : ﻗﺸﻨﮓ ﻧﯿﺴﺖ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺘﻢ !
     ﺑﮕﻮ : ﺧﻮﺑﻢ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﭼﺮﺍ ﺍﺫﯾﺖ ﻣﻴﻜﻨﻰ؟ !
     ﺑﮕﻮ : ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﭼﻪ ﻟﺬﺗﯽ ﻣﯽﺑﺮﯼ؟

⛔ﻧﮕﻮ : ﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ !
     ﺑﮕﻮ : ﺷﺎﺩ ﻭ ﭘﺮ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺑﺎﺷﯽ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﻣﺘﻨﻔﺮﻡ !
     ﺑﮕﻮ : ﺩﻭﺳﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ !

🚫ﻧﮕﻮ : ﺩﺷﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ !
     ﺑﮕﻮ : ﺁﺳﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﺟﺎﻧﻢ ﺑﻪ ﻟﺒﻢ ﺭﺳﯿﺪ !
     ﺑﮕﻮ : ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺒﻮﺩ !

⛔ﻧﮕﻮ : ﺑﻪ ﺗﻮ ﺭﺑﻄﯽ ﻧﺪﺍﺭﺩ !
    ﺑﮕﻮ : ﺧﻮﺩﻡ ﺣﻠﺶ ﻣﯽﮐﻨﻢ !

«ﺧﻮﺏ ﺳﺨﻦ ﮔﻔﺘﻦ ﻗﻠﺐ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ»❤

دکتر احمد حلت ‌

نوشتن اهداف

چرا نوشتن اهداف اینقدر اهمیت دارد؟

     نوشتن آرزوها و اهداف اولین قدم مهم به سمت دست پیدا کردن به آنهاست. اول به این دلیل که نوشتن آنها محبورتان می کند اهدافتان را تصویرسازی (تجسم) کنید. و دوم به این دلیل که عمل نوشتن آنها، تعهدی نسبت به آنها در شما ایجاد میکند. فقط 5 % از جمعیت جهان واقعاً برای نوشتن اهداف و آرزوهایشان وقت می گذارند. شاید به همین خاطر است که افراد کمی هستند که واقعاً در زندگیشان موفق باشند و همان زندگی را داشته باشند، که آرزوی داشتنش را دارند.

    نوشتن اهداف، خط سیر شما را به سمت موفقیت ایجاد می کند. با اینکه فقط عمل نوشتن اهداف می تواند پروسه را به حرکت بیندازد، اما این هم اهمیت دارد که هر از گاهی اهدافتان را مرور کنید. یادتان باشد، هرچه تمرکز بیشتری روی اهدافتان داشته باشید، احتمال بیشتری هست که به آنها دست پیدا کنید.

در زیر به چهار قانون نوشتن اهداف اشاره می کنیم:

1- نوشتن اهداف به شکل مثبت

برای آنچه که می خواهید کار کنید نه آنچه که می خواهید از آن بگذرید. بخشی از علت اینکه چرا اهدافمان را می نویسیم این است که دستورالعمل هایی برای ذهن ناخودآگاهمان تنظیم کنیم. ذهن ناخودآگاه شما ابزاری بسیار کارامد است، نمی تواند خوب را از بد تشخیص دهد و قضاوت هم نمی کند. تنها عملکرد آن انجام دستورالعمل هایش است. هرچه دستورالعمل های شما مثبت تر باشد، نتیجه مثبت تری هم به دست می آورید.

همچنین مثبت فکر کردن در زندگی روزمره به شما در رشدتان بعنوان یک انسان کمک می کند. پس آنرا فقط محدود به تعیین هدف نکنید.

2- نوشتن اهداف با جزئیات کامل

     به جای اینکه فقط بنویسید "خانه نو"، بنویسید...

ادامه نوشته

اصول و اخلاق در کار

خواب حرفه ای

    می گویند وقتی انسان در حال غرق شدن است بخواب می رود، یعنی حس می کند که در حال شناست، اما خواب است و دارد غرق می شود!

   همین مورد را در هنگام رانندگی هم صادق است، می گویند آنهایی که در حال رانندگی خواب هستند فکر می کنند بیدارند و دارند با دقت رانندگی می کنند، اما خواب هستند و خواب بیداری می بینند!

    از وقتی این مطالب را شنیده ام بیشتر دقت می کنم و به محض اینکه کمی خواب به سراغم می آید ماشین را پارک می کنم و اصلا ریسک نمی کنم.

الان که دقت می کنم می بینم این حس در برخی موارد دیگر هم صادق است که موضوع این یادداشت است:

    یکی از آفت هایی که هر حرفه را تهدید می کند خواب حرفه ای است، خواب حرفه ای عبارت است از...

ادامه نوشته

حس خوب

هر وقت، 
خواستی «پارچه‌ای» بخری؛

آنرا در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن،
اگر «چروك» برنداشت، «جنس خوبی» دارد.

 «آدم‌ها»، نیز «همينطورند!!!»،

«آدم‌هايی» كه بر اثر «فشارها»، 
و «مشكلات»، «اخلاق، و رفتارشان»
عوض می‌شود، و «چروك» بر میدارند،!!

اينها «جنس خوبی» ندارند، 
و برای «رفاقت»، «معاشرت»، «مشارکت»، «ازدواج» و «اعطای مسئولیت به ایشان»،
به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.!!

حواستون به دوستایی که انتخاب میکنید باشه
دوست زیاده ولی دوست خوب تو سختیهاست که خودش را نشون میده.

نیروی هدف

قدرت فوق العاده هدف

    اگر تخته ای را روی زمین بگذاریم و از شما بخواهیم در ازای 20 هزار تومان روی آن راه بروید ، حتما این کار را انجام  خواهید داد، چون کار بسیار آسانی است. اما اگر همان تخته را به عنوان پلی میان دو ساختمان صد طبقه قرار دهیم  و بخواهیم که همان کار را در ازای 20 هزار تومان انجام دهید ، آیا این کار را انجام می دهید؟ واضح است که چنین کاری نمی کنید. زیرا دریافت آن 20 هزار تومان دیگر مطلوب یا حتی ممکن به نظر نمی آید.

   حالا اگر فرزندتان در ساختمان رو به رو  در آتش گرفتار شده باشد ، آیا برای نجات او از روی تخته عبور می کنید؟ بدون تردید این کار را انجام خواهید داد، چه 20 هزار تومان را بگیرید و چه نگیرید. چرا بار نخست گفتید به هیچ وجه از آن تخته میان دو آسمان خراش نمی گذرید و بار دوم اصلا تردید نکردید؟ خطر در هر دو شرایط یکسان است . پس چه چیزی در این میان تغییر کرده است؟ هدفتان تغییر کرده است. همانطور که می بینید وقتی دلیلی به اندازه کافی بزرگ داشته باشیم ، راه هر کاری را پیداخواهیم کرد.

                       
   پس این که خواستار موفقیت باشید کافی نیست . باید لایه های عمیق تر آن را بشکافید تا انگیزه اصلی خود را پیدا کرده و قدرت فوق العاده تان را فعال کنید .

.....یعنی همان نیروی هدف را....

اثرات منفی روانی به تعویق انداختن کارها

  اینکه انجام دادن کار یا تکلیف مدرسه رو عقب بندازین و به جاش بازی کامپیوتری مورد علاقه‌تون رو بازی کنین یا به گلدون‌ها آب بدین ممکنه فقط یه جور عدم توانایی در  مدیریت زمان به نظر بیاد. ولی طبق گزارشی که توی وال استریت جورنال منتشر شده، محقق‌ها می‌گن به تعویق انداختن کار‌ها اگه به‌ صورت عادت باشه، بیشتر یه‌جور استراتژی احساسی برای کنترل کردن استرسه، و می‌تونه مشکلات زیادی رو در روابط شخصی ، شغلی ، مسائل مالی و سلامت فردی شخص به وجود بیاره .

   چند ماه پیش محقق‌های دانشگاه استکهلم نتایج یه‌سری آزمایش رو منتشر کردند که اولین آزمایش کنترل شده برای درمان عادت به تعویق انداختن کارها بود. این آزمایش نشون ‌داد که استفاده از یک روش درمانی آنلاین ، می‌تونه عادت به تعویق انداختن کارها رو بسیار کاهش بده .

    دانشمندان می‌گویند به تعویق انداختن یعنی به تاخیر انداختن داوطلبانه انجام یک کار علی‌رغم اطلاع از عواقب منفی آن در آینده. یعنی انتخاب یه لذت زودگذر به جای انتخاب لذت وخوشی در درازمدت.

    روانشناس‌ها فهمیدند افرادی که عادت دارن کارها رو به تعویق بندازن معمولا درباره علت و معنای این کارشون تصورات غلطی دارن.  اکثر اونها فکر می‌کنن دلیل اینکه کار رو شروع نمی‌کنن اینه که می‌خوان بی‌نقص انجامش بدن. ولی تحقیقات نشون می‌دن که این عادت ارتباط چندانی با کمال‌گرایی نداره و بیشتر به تکانشگری برمی‌گرده. پروفسور پیرس استیل استاد رفتارشناسی سازمانی در دانشگاه کلگری توضیح می‌ده که تکانشگری یعنی تمایل به انجام عمل به صورت ناگهانی و انگیزشی.

ادامه نوشته

حکایت دنیا

  قطره عسل   

     قطره عسلی بر زمین افتاد، مورچه کوچکی آمد و از آن چشید و خواست که برود اما مزه ی عسل برایش اعجاب انگیز بود. پس برگشت و جرعه ای دیگر نوشید... باز عزم رفتن کرد، اما احساس کرد که خوردن از لبه عسل کفایت نمی کند و مزه واقعی را نمی دهد، پس بر آن شد تا خود را در عسل بیندازد تا هرچه بیشتر و بیشتر لذت ببرد... مورچه در عسل غوطه ور شد و لذت می برد... اما افسوس که نتوانست از آن خارج شود، پاهایش خشک و به زمین چسبیده بود و توانایی حرکت نداشت... در این حال ماند تا آنکه نهایتا مرد...

 �بنجامین فراکلین می گوید دنیا چیزی نیست جز قطره عسلی بزرگ!

پس آنکه به نوشیدن از آن اکتفا کرد نجات می یابد، و آنکه در شیرینی آن غرق شد هلاک می شود. این هست حکایت دنیا!�