قضاوت زیبای امیرالمومنین

در زمان خلافت عمر، جوانى به نزد او آمد و از مادرش شكايت كرد. و ناله سر مى داد كه : خدايا! بين من و مادرم حكم كن .


عمر از او پرسيد: مگر مادرت چه كرده است ؟ چرا درباره او شكايت مى كنى ؟


جوان پاسخ داد: مادرم نه ماه مرا در شكم خود پرورده و دو سال تمام نيز شير داده . اكنون كه بزرگ شده ام و خوب و بد را تشخيص مى دهم ، مرا طرد كرده و مى گويد: تو فرزند من نيستى ! حال آنكه او مادر من و من فرزند او هستم .


عمر دستور داد زن را بياورند. زن كه فهميد علت اظهارش چيست ، به همراه چهار برادرش و نيز چهل شاهد در محكمه حاضر شد.
عمر از جوان خواست تا ادعايش را مطرح نمايد.


جوان گفته هاى خود را تكرار كرد و قسم ياد كرد كه اين زن مادر من است . عمر به زن گفت : شما در جواب چه مى گوييد؟
زن پاسخ داد: خدا را شاهد مى گيرم و به پيغمبر سوگند ياد مى كنم كه اين پسر را نمى شناسم . او با چنين ادعاى مى خواهد مرا در بين قبيله و خويشاوندانم بى آبرو سازد. من زنى از خاندان قريشم و تا بحال شوهر نكرده ام و هنوز باكره ام .


در چنين حالتى چگونه ممكن است او فرزند من باشد؟
عمر پرسيد:...

ادامه نوشته

جملات زیبا

 

وقتی تقدیر به دستمان یک لیموترش می دهد از آن شربت شیرین درست کنیم.

مشکلات زندگی مثل یه لیمو ترشه که میشه به اون ترش نگاه کرد و هیچ تلاشی برای حل اون ها نکرد و بگذاریم زندگی ما رو ترش کنند........و از طرفی میشه با امید به خدا و تلاش بیشتر این لیموی ترش و مشکلات رو به شربت شیرینی تبدیل کرد که شیرینی آن مزه ترش اولیه و سختی های کوچک زندگی رو به طور کامل از یاد ما ببرند.....

"امیدواریم زندگی همیشه به کام شما شیرین باشه"

بیایید افکارمان را آزاد کنیم

  زندگی این روزهای همه ما به گونه ای شده است که مدام در حال دویدن هستیم و می خواهیم از قافله زندگی عقب نمانیم. اینقدر فعالیت و مشغله داریم که از زندگی هیچ نمی فهمیم و کارمان شده انجام وظایفی که خود و حرفه‌مان برایمان تعیین کرده اند. اما خودمان هم بی تقصیر نیستیم. هیچ کاری را آن طور که باید انجام نمی دهیم و توجه لازم به مسایل مختلف را نداریم. باید «فکر کردن» را تمرین کرد. این تمرین در همه زمینه ها لازم و مفید است. شما باید حتی به خوردن خود هم فکر کنید تا با آرامش و سرعت کمتری غذا را بجوید و هضم کنید.

1. اندیشیدن را تمرین کنید
در کلان شهرها، ترافیک بسیار زیاد است و روزانه ساعت های زیادی از عمر خود را پشت چراغ قرمز های طولانی و اعصاب خوردکن سپری می کنیم و هیچ جز عصبانیت و کلافگی هم برای ما ندارد. اما این مشکل ناراحت کننده را می توان برطرف کرد. روی جعبه فرمان یک نوشته بنویسید «به رانندگی فکر کن». در طول مسیر، با موبایل خود صحبت نکنید و در طول رانندگی به مسایل جانبی هیچ توجهی نداشته باشید و به چیزهایی فکر کنید که در حالت عادی توجهی به آنها ندارید. به طور مثال، آیا بدن شما در این صندلی راحت است؟ آیا صندلی نرم یا سفت است؟ چطور دست خود را روی فرمان می گیرید؟ به صدای موتور ماشین توجه کنید. با این کارها در واقع ذهن خود را به مسایلی معطوف می کنید که می تواند اضطراب ترافیک را از بین ببرد.

2. با فکر غذا بخورید
به جای اینکه هنگام تماشای فیلم یا مطالعه کتاب یا مجله، یا پاسخ دادن به ایمیل یا ... غذا می خورید، سعی کنید...

ادامه نوشته

نگاه مثبت

نقل قولی از یکی از اساتید دانشگاه:

چندين سال قبل براي تحصيل در دانشگاه سانتا کلارا کاليفرنيا، وارد ايالات متحده شده بودم،
سه چهار ماه از شروع سال تحصيلي گذشته بود كه يك كار گروهي براي دانشجويان تعيين شد كه در گروه هاي پنج شش نفري با برنامه زماني مشخصي بايد انجام ميشد.
دقيقا يادمه از دختر آمريكايي كه درست توي نيمكت بغليم مي نشست و اسمش كاترينا بود پرسيدم كه براي اين كار گروهي تصميمش چيه؟
گفت اول بايد برنامه زماني رو ببينه، ظاهرا برنامه دست يكي از دانشجوها به اسم فيليپ بود.
پرسيدم فيليپ رو ميشناسي؟
كاترينا گفت آره، همون پسري كه موهاي بلوند قشنگي داره و رديف جلو ميشينه!
گفتم نميدونم كيو ميگي!
گفت همون پسر خوش تيپ كه معمولا پيراهن و شلوار روشن شيكي تنش ميكنه!
گفتم نميدونم منظورت كيه؟
گفت همون پسري كه كيف وكفشش هميشه ست هست باهم!
بازم نفهميدم منظورش كي بود!
اونجا بود كه كاترينا تون صداشو يكم پايين آورد و گفت فيليپ ديگه، همون پسر مهربوني كه روي ويلچير ميشينه
اين بار دقيقا فهميدم كيو ميگه ولي به طرز غير قابل باوري رفتم تو فكر،
آدم چقدر بايد نگاهش به اطراف مثبت باشه كه بتونه از ويژگي هاي منفي و نقص ها چشم پوشي كنه
چقدر خوبه مثبت ديدن
يك لحظه خودمو جاي كاترينا گذاشتم ، اگر از من در مورد فيليپ ميپرسيدن و فيليپو ميشناختم، چي ميگفتم؟
حتما سريع ميگفتم همون معلوله ديگه!!
وقتي نگاه كاترينا رو با ديد خودم مقايسه كردم خيلي خجالت كشيدم
شما چي فكر ميكنيد؟
چقد عالي ميشه اگه ويژگي هاي مثبت افراد رو بيشتر ببينيم و بتونيم از نقص هاشون چشم پوشي كنيم

بزرگترین حکمت

روزی استادی در کنار دریا راه می رفت که نوجوانی نزد او آمد و گفت:
«استاد! می شود در یک جمله به من بگویید بزرگترین حکمت چیست »
استاد از نوجوان خواست وارد آب بشود.
نوجوان این کار را کرد.
استاد با حرکتی سریع، سر نوجوان را زیر آب برد و همان جا نگه داشت،
طوری که نوجوان شروع به دست و پا زدن کرد.
استاد نوجوان وحشت زده از آب بیرون آمد و با تمام قدرتش نفس کشید.
او که از کار استاد عصبانی شده بود، با اعتراض گفت:
 « استاد ! من از شما درباره حکمت سؤال می کنم و شما می خواهید مرا خفه کنید »
استاد دستی به نوازش به سر او کشید و گفت:
«فرزندم! حکمت همان نفس عمیقی است که کشیدی تا زنده بمانی.
هر وقت معنی آن نفس حیات بخش را فهمیدی، معنی حکمت را هم می فهمی!»

عکسی جدید از خطای دید

در این تصویر به جز خط‌های عمودی سفید و مشکی، چه تصویری را مشاهده می‌کنید؟

برای مشاهده تصویر پنهان در این مطلب می‌توانید از مانیتور چند

قدم فاصله بگیرید حالا به ما بگویید در این تصویر چه مشاهده کردید؟

عکسی جدید از خطای دید (چهره مخفی این زن را ببینید)

جملات زیبا

چنان باش که بتوانی به هر کس بگویی مثل من رفتار کن.

کانت

برای پیشرفت و پیروزی سه چیز لازم است:

اول پشتکار، دوم پشتکار و سوم پشتکار

لرد آدیبوری

علت مشکلاتتان را بیابید و آن ها را ریشه کن کنید. سعی نکنید کامل باشید، فقط نمونه والایی از انسانیت باشید.

آنتونی رابینز

 

انتخاب با توست، میتوانی بگوئی: صبح به خیر خدا جان یا بگوئی: خدا به خیر کنه، صبح شده.

 
دکتر وین دایر

استعداد در فضای آرام رشد می کند و شخصیت در جریان کامل زندگی.

 گوتهاستانداردهایی که خودتان برای کار و رفتارتان قرار می دهید بایستی بالاتر از استانداردهایی باشد که دیگری برایتان قرار می دهد.

وای بر تلخی فرجام رعیت پسری...

هر نسيمي كه نصيب از گل و باران ببرد

مي تواند خبر از مصر به كنعان ببرد

 

آه از عشق كه يك مرتبه تصميم گرفت:

يوسف از چاه درآورده به زندان ببرد

 

"وای بر تلخي فرجام رعيت پسری

كه بخواهد دلي از دختر يك خان ببرد"

 

ماهرویی دل من برده و ترسم اين است

سرمه بر چشم كشد، زيره به كرمان ببرد

 

دودلم اينكه بيايد من معمولي را

سر و سامان بدهد يا سر و سامان ببرد

 

مرد آنگاه كه از درد به خود ميپيچد

ناگزير است لبي تا لب قليان ببرد

 

شعر كوتاه ولي حرف به اندازه ی كوه

بايد اين قائله را "آه" به پايان ببرد

 

شب به شب قوچي ازين دهكده كم خواهد شد

ماده گرگي دل اگر از سگ چوپان ببرد

داستان آموزنده پسر کوچک

مردی دیر وقت ، خسته و عصبانی از سر کار به خانه بازگشت . دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظارش بود .
بابا ! یک سوال از شما بپرسم ؟
بله حتما ، چه سوالی ؟
بابا ، شما برای هر ساعت کار، چقدر پول می گیرید ؟
مرد با عصبانیت پاسخ داد : ” این به تو ربطی ندارد ، چرا چنین سوالی می کنی ؟ ”
فقط می خواهم بدانم . بگویید برای هر ساعت کار چقدر می گیرید ؟
اگر باید بدانی خوب می گویم ، ۱۰ دلار .
پسر کوچک در حالی که سرش پائین بود ، آه کشید . سپس به مرد نگاه کرد و گفت : ” می شود لطفاً ۵ دلار به من قرض بدهید ؟ ” مرد بیشتر عصبانی شد و گفت : ” اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال ، فقط این بود که پولی برای خرید یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری ، سریع به اتاقت برو ، فکر کن و ببین که چرا این قدر خودخواه هستی ؟! من هر روز سخت کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم . ”
پسر کوچک ، آرام به اتاقش رفت و در را بست .
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد : ” چطور به خودش اجازه می دهد برای گرفتن پول از من چنین سوالی بپرسد ؟! ”

بعد از حدود یک ساعت ، مرد آرام تر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است . شاید واقعاً چیزی بوده که او برای خریدش به ۵ دلار نیاز داشته است . به خصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش درخواست پول کند . مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد .
خواب هستی پسرم ؟
نه پدر، بیدارم .
فکر کردم شاید با تو خشن رفتار کرده ام . امروز کارم سخت و طولانی بود و همه ناراحتی هایم را سر تو خالی کردم . بیا این ۵ دلاری که خواسته بودی .
پسر کوچولو نشست ، خندید و فریاد زد : ” متشکرم بابا ! ” بعد دستش را زیر بالشش برد و چند اسکناس مچاله شده در آورد . مرد وقتی دید پسر کوچولو خودش هم پول داشته است ، دوباره عصبانی شد و غرولند کنان گفت : ” با اینکه خودت پول داشتی ، چرا باز هم پول خواستی ؟ ”
پسر کوچولو پاسخ داد : ” برای اینکه پولم کافی نبود ، ولی الان هست . حالا من ۱۰ دلار دارم و می توانم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایید ، دوست دارم با شما شام بخورم. . . ”

 نتیجه اخلاقی : کار و خانواده مایه آرامش انسانند و اگر بین این دو تعادل نباشد نشاط و شادابی و آرامش از انسان سلب خواهد شد و در چنین وضعیتی انسان دچار خسارتی جبران ناپذیر می شود . به دلیل آنکه سرمایه‌ ای را از دست داده که قابل جبران نیست و آن سرمایه وجود خودش می باشد .
شاد و پرنشاط باشید . . .

10 ویژگی یک مدیر خوب

یک رئیس خوب چه ویژگیهایی دارد؟

روسا اغلب از جمله عوامل اصلی می باشند که باعث شده کارکنان شغل خود را دوست داشته باشندو یا آن را ترک کنند. همانگونه که ژوان لوید(Joan Lloyd) می نویسد یک رئیس مثل بندنافی می باشد که کارکنان را به سازمان پیوند می دهد. اگر این بند صدمه دیده باشد فرد نهایتا سازمان را تر ک خواهد کرد اگر شما از جمله کارکنان خوش شانسی هستید کهرئیس خوبی دارید این موضوع را کم اهمیت قلمداد نکنید. در ادامه ویژگیهای یک رئیس خوب را ملاحظه می کنید.

-1- بیان انتظارات به صورت شفاف

یک رئیس خوب از همان ابتدا با یک کارمند جدید درخصوص اولویتها و انتظارات خود صحبت می کند. او درباره بازنگری عملکرد بحث نموده و بیان می کندکه از نظر او یک عملکرد عالی چگونه عملکردی می باشد.او از ابتدا جلسات و مباحثات منظمی را در خصوص تببین انتظارات برگزار می کند. یک رئیس موثر به کارکنان خود نمی گوید که کارها را چگونه باید انجام دهند. او بیشتر درخصوص نتایج و دستاوردها صحبت می کند و کارکنان را درخصوص جزئیات کار و انجام آن به روش مناسب، آزاد می گذارد. انتظارات می تواند به روشهای مختلفی از قبیل طرح در جلسات رسمی بازنگری (مرور عملکرد) و یا درخلال یک گفتگوی غیر رسمی (گپ دوستانه) درخصوص یک موضوع خاص مطرح شود.

-2- مربیگری

یک رئیس خوب به پست خود از دو دیدگاه مربی و رهبر می نگرد. وبه مانند فردی است که علاوه بر آموزش بازیکنان، تیم را از طریق یک الگو هدایت و رهبری می نماید. یک رئیس موثر فرض نمی کند که کارکنان می دانند که چه کاری و چگونه بایدآن را انجام دهند. وی مثل یک مربی خوب بازیکنان خود را از کنار زمین صدا می زند وگاهی اوقات که بازیکنان تکنیکی را به خوبی فرا نمی گیرند وسوسه می شود که...

ادامه نوشته

در مورد مردم ژاپن

 دانـــستنی هـای جـالب در مـورد مــردم ژاپن

آیا میدانستید که در ژاپن نظافت عمومی حرف اول را می زند؟


آیا میدانستید که
 در ژاپن هرچه از لوازم منزل که استفاده نشود را به زباله‌دانی می‌سپارند؟

آیا میدانستید که
 در ژاپن خانه‌ی ویلایی تقریباً وجود ندارد؟


آیا میدانستید که
 در ژاپن مردم اگر باغچه‌ی کوچک داشته باشند در آن ترب می‌کارند و اگر بزرگتر باشد برنج؟

آیا میدانستید که
 بن‌مایه‌ی قدرت اقتصادی ژاپن را زنان ژاپن می‌سازند؟

آیا میدانستید که
 ژاپنی‌ها اصلاً پس‌انداز نمی‌کنند؟

آیا میدانستید که
 تورم در ژاپن منفی است؟

آیا میدانستید که
 حقوق یک معلم در ژاپن حداقل 7000 دلار در ماه است؟

آیا میدانستید که
 از کار مردن در ژاپن افتخار است؟

آیا میدانستید که 
یک کارمند ژاپنی برای رضایت مشتری حتی حاضر است...

ادامه نوشته

بگذار عشق خاصیت تو باشد

از خدا پرسیدم : خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد ؟
خدا جواب داد :
گذشته ات را بدون هیچ تأسفی بپذیر  !
با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو . . .
ایمانت را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز !
شک هایت را باور نکن اما به باور هایت هیچ وقت شک نکن . . .
زندگی شگفت انگیز است ، فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید . . .
مهم این نیست گه قشنگ باشید ، قشنگ این است که مهم باشید ، حتی برای یک نفر . . .
مهم نیست شیر باشی یا آهو ، مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی . . .
کوچک باش و عاشق ، که عشق میداند آئین بزرگ کردنت را . . .
بگذار عشق خاصیت تو باشد ، نه رابطۀ خاص تو با کسی . . .
موفقیت پیش رفتن است نه به نقطۀ پایان رسیدن . . .
فرقی نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بی کران . . .
زلال که باشی آسمان در توست . . .

صبور باش

مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.

وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.

هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه ؟”

پدر همان روز خودکشی کرد.

نتیجه:
اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان.

عوارض استفاده از سشوار

هر روز موهایش را سشوار می‌کشد و کلی به آنها رسیدگی می‌کند تا هر تار مو زیباتر و براق‌تر به نظر برسد، اما این موهای بیچاره زیر حرارت زیاد و باد داغ سشوار نه‌تنها زیباتر نخواهند شد که حتی ممکن است سلامت‌شان را هم از دست بدهند. علاوه بر این، خیلی وقت ها سشوار کشیدن باعث می شود زیبایی موها هم از بین برود؛ یعنی فرد به نتیجه دلخواهش نمی رسد و شرایط درست برعکس آن پیش می رود. البته شاید چند ساعتی پس از سشوار کشیدن موها صاف و براق تر از قبل شود، اما بی شک این زیبایی موقت است و ارزش ندارد سلامت و شادابی همیشگی موها را فدای آن کنیم.

خیلی هم برای خشک کردن موها پس از استحمام از سشوار استفاده می کنند. آنها هم ممکن است درجه سشوار را طوری تنظیم کنند که باد با بیشترین دما و در کمترین زمان، تمام موهای شان را خشک کند، غافل از این که سشوار در همان حال که موها را خشک می کند، می تواند صدمات زیادی هم در پی داشته باشد. به همین دلیل هم متخصصان پوست و مو می گویند استفاده مکرر و دائمی از سشوار یا اتوی مو می تواند موجب آسیب دیدن موها شود و از طرفی، کسانی که می خواهند از این لوازم استفاده کنند نیز حتما باید شیوه صحیح را در نظر داشته باشند تا احتمال بروز این آسیب ها به حداقل برسد.

سشوار، موجب ریزش مو نمی شود
بعضی ها فکر می کنند استفاده از سشوار یا اتوی مو مشکلی برایشان ایجاد نخواهد کرد. از نظر آنها فقط عواملی می تواند برای موها دردسرساز شود که با ریشه مو تماس پیدا می کند و به طور مستقیم روی ریشه قرار می گیرد؛ بنابراین این افراد تصور می کنند سشوار یا اتوی مو که کاری به ریشه ندارد، بی ضرر است.

دکتر امیرهوشنگ احسانی، متخصص پوست و مو در این باره چنین توضیح می دهد: عوامل فیزیکی که بیشتر با تنه مو تماس دارد مانند سشوار کشیدن، استفاده از اتوی مو، ژل و کتیرا معمولا موجب ریزش مو نمی شود، اما می تواند تغییراتی در تنه یا ساقه موها ایجاد کند؛ پس این طور نیست که بگوییم سشوار ضرری ندارد، اما به طور معمول عاملی برای ریزش موها هم نیست. به گفته این متخصص پوست و مو، بروز چنین تغییراتی ممکن است شادابی ساقه مو را تحت تاثیر قرار دهد و اثراتی منفی برجا بگذارد.

اتوی مو یا سشوار؛ کدام بهتر است؟
شاید این پرسش برای خیلی مطرح شود که استفاده از سشوار عوارض کمتری برای موها ایجاد می کند یا اتوی مو؟ دکتر احسانی در پاسخ به این پرسش می گوید: اتوی مو آسیب بیشتری به موها وارد خواهد کرد و به همین دلیل هم عوارضش در مقایسه با سشوار بیشتر است. وی یادآور می شود در صورتی که دائم از سشوار یا اتوی مو استفاده نکنید، چندان مشکلی هم برایتان ایجاد نخواهد شد، اما زمانی که تعداد دفعات استفاده از این لوازم افزایش می یابد، آسیب بیشتری هم به تنه موها وارد می شود.

باید و نبایدهای استفاده از سشوار
با همه اینها، افراد زیادی به دلایل مختلف مانند حالت دادن به موها یا خشک کردن شان پس از هر بار استحمام از سشوار یا اتوی مو استفاده می کنند. متخصصان پوست و مو برای این که عوارض ناشی از این کار به حداقل برسد، توصیه می کنند این افراد نکاتی را هنگام سشوار کشیدن در نظر داشته باشند.

آن طور که دکتر احسانی در این باره می گوید بهتر است قبل از استفاده از سشوار، موها را کمی خشک کنید و زمانی که مو کاملا خیس است، به هیچ عنوان سشوار نکشید. همچنین توصیه می شود درجه سشوار را روی شدت متوسط تنظیم کنید و هیچ وقت زمانی که باد سشوار بسیار داغ است، موهایتان را به کمک آن خشک نکنید.
این عضو هیات علمی دانشگاه می افزاید: این تغییر دما نکته بسیار مهمی است که برای حفظ سلامت و شادابی مو باید در نظر داشته باشید. در حقیقت، زمانی که مو هنوز خیس است و دمای پایین تری نسبت به محیط دارد، اگر به طور ناگهانی در معرض گرمای شدید قرار بگیرد مشکلاتی در تنه موها ایجاد خواهد شد. البته نباید تصور کنید استفاده از سشوارهایی که باد سرد دارد، برای حل این مشکل مناسب خواهد بود؛ بلکه توصیه می شود از سشوار فقط با درجه متوسط استفاده کنید که باد آن ولرم ولی رو به گرم است.

عوارض استفاده از سشوار
گفته می شود سشوار عاملی برای ریزش مو و صدمه دیدن ریشه ها نیست، اما خیلی از این جمله برداشت اشتباهی می کنند و می گویند چون سشوار به ریشه کاری ندارد، پس هیچ مشکلی هم ایجاد نخواهد کرد. در صورتی که به گفته دکتر احسانی، کسانی که زیاد موهایشان را سشوار می کشند یا وقتی موها هنوز خیس است و قبل از خشک شدن این کار را انجام می دهند و همین طور آنهایی که از سشوارهای قوی و داغ استفاده می کنند، آسیب بیشتری به موهایشان وارد خواهند کرد. این عضو هیات علمی دانشگاه می افزاید: استفاده نادرست و بیش از حد از سشوار می تواند باعث ایجاد دانه هایی روی تنه مو، ناصافی، بی نظمی و شاخه شاخه شدن موها شود که تمام این موارد بر شادابی و زیبایی موها تاثیرگذار خواهد بود.

اعتقاداتتان را چند می فروشید

مقیم لندن بود، تعریف می کرد که یک روز سوار تاکسی می شود و کرایه را می پردازد. راننده بقیه پول را که برمی گرداند 20 پنس اضافه تر می دهد! 

می گفت :چند دقیقه ای با خودم کلنجار رفتم که بیست پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و بیست پنس را پس دادم و گفتم آقا این را زیاد دادی ... 

گذشت و به مقصد رسیدیم . 

موقع پیاده شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت آقا از شما ممنونم . پرسیدم بابت چی ؟ گفت می خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم . 

با خودم شرط کردم اگر بیست پنس را پس دادید بیایم . فردا خدمت می رسیم! 

تعریف می کرد : تمام وجودم دگرگون شد حالی شبیه غش به من دست داد . 

من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به بیست پنس می فروختم!!

خوشبختی

خوشبختی ما در سه عبارت خلاصه می شود :

 

تجربه از دیروز ، استفاده از امروز ، امید به فردا

 

ولی ما با سه عبارت دیگر زندگی مان را تباه می کنیم :

 

حسرت دیروز ، اتلاف امروز ، ترس از فردا

ورزش حافظه شما را چند برابر می کند

ورزش‌های استقامتی حافظه را  تقویت می‌کند

 تحقیقات نشان داده ورزش‌های استقامتی و تنفسی منظم از جمله ایروبیک به طور غیرمستقیم مشکلات تفکر و حافظه را برطرف می‌کند. دكتر اکبریان، متخصص مغز و اعصاب گفت: «ورزش‌های استقامتی و تنفسی منظم مانند ایروبیک به دلیل اینکه سوخت‌وساز سلول‌های عصبی را تحت‌تاثیر قرار می‌دهند از بیماری سکته و آلزایمر جلوگیری می‌کنند.»

وی افزود: «تاثیر این ورزش‌ها غیرمستقیم است و باعث بهبودی خون رسانی به مغز می‌شوند.» دكتر اکبریان تصریح کرد: «خوردن غذاهای شیرین از جمله عسل و انواع شیرینی‌ها به دلیل تاثیرگذاری سریع روی اعصاب موثر هستند.» وی خاطرنشان کرد: «به غیر از غذاهای شیرین، سایر غذاها به دلیل اینکه باید در کبد تصفیه و آزاد شوند، تاثیرگذاری کمتری نسبت به مواد قندی دارند.»

قفس

 

دکتر علی شریعتی می فرماید:
هر لحظه حرفی در ما زاده می‏شود، هر لحظه دردی سر بر می‏دارد و هر لحظه نیازی از اعماق مجهول روح پنهان و رنجور ما جوش می‏کند این ها بر سینه می‏ریزند و راه فراری نمی‏یابند مگر این قفس کوچک استخوانی گنجایشش چه اندازه است؟

عشق و آرامش

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟
 
شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم
 
استادپرسید: این كه آرامش مان را از دست می‌دهیم درست است

امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟

آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟

چرا هنگامى كه خشمگین هستیم دادمی‌زنیم؟ 

 
شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد... 
 
سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند،قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد.

آنها براى این كه فاصله را جبران كنندمجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان

عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان

را بلندتركنند 


سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى

می‌افتد؟ 
 
       
آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند
        
   چون قلب‌هایشان خیلى به همنزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است

راز جادویی در انسان

    یك راز جادویی در وجود انسان هست که می توان به او تکنیک ساده

گرفتن یا آسان گیری لقب داد و اینکه بسیاری از مردم از جواب دادن به

مسایلی که طی روز با آنها درگیر می شوند، عاجزند، فقط و فقط به خاطر

اینکه تصورشان از مشکل از خود مشکل بزرگتر است.

میگن در مسابقه ای از یک دانشمند ریاضی پرسیدند ۲ به علاوه ۱ چند

میشه...!؟‌ از اونجایی که طرف یک ریاضیدان بزرگ بود و فکر می کرد باید

نکته غریبی در مسئله باشه، یک هفته وقت خواست تا به مسئله فکر

کنه، روزها و شب ها بدنبال جواب گشت و یک هفته بعد با کوهی از جواب

های پیچیده برگشت (۲ به علاوه ۱ میشه ۲۱ ، یا ۱۲، و یا اگر اینطور

باشه، میشه ...) . اما در همین حین، یک کودک دبستانی آرام گفت ۳، و جایزه را برد.

واقعا گاهی اوقات دانش زیاد به خودی خود مانعی موثر برای یافتن پاسخ

مجهولات می شود. 

بقول انیشتین : اگر نتوانید یک مساله پیچیده را به زبان

خیلی ساده برای خودتان و دیگران توضیح دهید آن

مسئله را از اساس نفهمیده اید.

جایگاه ادب از دیدگاه یک ریاضیدان

روزی از یک ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت :

اگر زن یا مرد دارای
ادب و اخلاقباشند : نمره یک میدهیم 1

اگر دارای
زیبایی هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم : 10

اگر پول هم داشته باشند 2 تا صفرجلوی عددیک میگذاریم : 100


اگردارای اصل ونسب هم باشند 3 تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم : 1000

ولی اگر زمانی عدد 1 رفت (
اخلاق )؛ چیزی به جز صفر باقی نمیماند ، 000

صفر هم به تنهائی هیچ است و با آن انسان هیچ ارزشی ندارد و این یادآور

کلام حکیم ارد بزرگ است که می گوید :

نخستین گام در راه پیروزی ، آموختن ادب است و نکو

داشت دیگران .

عجیب ترین خطای دید سال!

به نظر شما در تصویر زیر رنگ قسمت بالایی و پایینی چه تفاوتی با هم دارد؟



رنگ هر دو قسمت یکی است!
 
برای اطمینان یک بار دیگر به تصویر برگردید و انگشت خود را بر روی خط جداکننده بگذارید و نگاه کنید.

دیدی آخر حرف من بیجا نبود

 دیدی  ای دل عاقبت زخمت زدند

گفته بودم مردم اینجا بدند

دیدی آخر ساقه ی جانت شکست

آن عزیزت عهد و پیمانت شکست

دیدی ای دل در جهان یک یار نیست

هیچ کس در زندگی غم خوار نیست

آه دیدی سادگی جان داده است

جای خود را گل به سیمان داده است

دیدی آخر حرف من بیجا نبود

از برای عشق اینجا،جا نبود

دیدی ای دل دوستی ها بی بهاست

کمترین چیزی که می یابی وفاست

درس

زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.

ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد :

مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….

وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش

باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن

می‌سوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای

من گوش نمی‌کنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟

عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک  بزن … نمک …

زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر می‌کنی

من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟

شوهر به آرامی گفت:                   

فقط می‌خواستم بدونی وقتی دارم رانندگی می‌کنم، چه بلائی سر من میاری.

انگشت شکسته

 یک روز مریضی با حالتی درمانده نزد طبیب رفت و به او گفت که بیماری عجیبی به جانش افتاده و هر جای بدنش را که فشار می‌دهد دردی عظیم و جانکاه او را فرا می‌گیرد و این درد آنقدر زیاد است که به گریه می‌افتد. نمی‌داند دچار چه نفرینی شده است که همه قسمت‌های سالم بدنش ناگهان به این روز افتاده‌اند. طبیب با تعجب گفت:

"این غیرممکن است که همه بخش‌های سالم بدن ناگهان از کار بیفتند. " مریض با قیافه حق به جانبی گفت: "ببینید حتی وقتی لاله گوشم را هم فشار می‌دهم باز همان درد جان‌گداز فرا می‌رسد و مرا عذاب می‌دهد!" طبیب کمی بیمار را معاینه کرد و سپس با خنده گفت: "شما همه جای بدنتان سالم است. مشکل شما این است که انگشت اشاره دست شما شکسته و به همین دلیل هر وقت آن را روی بخشی از بدن خود، هر جایی که باشد قرار می‌دهید درد شدیدی را حس می‌کنید. ای کاش به جای اینکه به جان بدن خودتان بیفتید، انگشت خود را روی سنگ و خاک و در و دیوار می‌گذاشتید. فوراً می‌فهمیدید که مشکل در کجاست و بی‌جهت به بخش‌های سالم بدن خود شک نمی‌کردید. "

نقش بسیاری از مدیران در سازمان‌ها در بسیاری از موارد حکایت انگشت شکسته است. مدیران جاهایی از سازمان را که دست می‌گذارند دردناک می‌پندارند، در حالی که دردی که حس می‌کنند گاها ناشی از دخالت و ضعف دانش مدیریتی آنهاست. بسیاری از کارکنان و مدیران از جمله مدیران عملیاتی اثربخش و کارا می باشند اما به محض اینکه مدیران بالاتر روی آن‌ها دست می‌گذارد تا به زعم خود "بهره وری را ارتقا دهد" اوضاع را به هم می‌ریزد.

در بسیاری موارد دخالت‌های مدیریتی موجب کاهش انگیزه کلی کارکنان می‌شود. این امر به ویژه در مورد کارکنان دانش گرا صدق می‌کند.

مدیران مراقب باشند که مانند انگشت شکسته عمل نکنند.

به سلامتی

به سلامتی اون دلی که هزار بار شکست ولی هنوزم شکستن بلد نیست
.
.
به سلامتي اونايي كه هزارتا خاطرخواه دارن.ولي دلشون گير يه بی معرفته !
.
.
به سلامتي اعتماد كه المثني نداره! وقتي رفت ديگه رفت ...
.
.
به سلامتی همه اونایی که حالشون خوب نیست ، اما می خندن که حال بقیه گرفته نشه.
.
.
به سلامتی اونهائی که دوست دارم رو درک می کنند اونو به حساب کمبودهات نمی ذارن
.
.
به سلامتی کسی که هنوز دوسش داری ولی دیگه مال تو نیست
.
.
به سلامتی اونی که باخت تا رفیقش برنده باشه
.
.
به سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن
.
.
به سلامتی اونایی که درد دل همه رو گوش میدن اما معلوم نیس خودشون کجا درد دل
میکنن

.
.
به سلامتی اونایی که تو اوج سختی ها و مشکلات به جای اینکه تَرکمون کنن درکمون می کنن
.
.
به سلامتی رفیقی که تو رفاقت کم نزاشت ولی کم برداشت تا رفیقش کم نیاره

پادشاه و پیرمرد

پادشاهی در یک شب سرد زمستان از قصر بیرون رفت
 دید نگهبان پیری با لباس اندک نگهبانی میدهد
 به او گفت سردت نیست؟
 نگهبان گفت: چرا اما مجبورم طاقت بیارم
 پادشاه گفت: به قصرم میروم و یک لباس گرم با خودم میاورم
 پادشاه به محض اینکه به قصر رفت سرما را فراموش کرد
 فردای آن روز جنازه ی یخ زده ی پیرمرد را در حوالی قصر پیدا کردند
 در حالی که با خط ناخوانا نوشته بود
 من هر شب با همین لباس کم طاقت میاوردم
 اما وعده ی لباس گرم تو مرا از پای در آورد.

خطای دید

تصاویر چهره در چهره

لحظه ها...

یادمان باشد که...
لحظه‌هاست که آدمی را هیچ و پوچ می‌کند.
لحظه‌هاست که انسان را فرسوده و خسته از زندگانی می‌کند.
لحظه‌هاست که عمر ما را به پایان می‌رسانند.
و لحظه‌هاست که انسان را فریب می‌دهند.
بیایید از پس لحظه‌ها بگریزیم.
به امید لحظه بعدی زندگی نکنیم.
این‌گونه بیندیشیم که انگار لحظه بعدی راه ما نیست.
و از همین لحظه لذت ببریم... نه به امید لحظه بعدی